خوشگلا لایک و کامنت فراموش نشه ♥️
با حسرت نالید :
_ اول من سنم کمه ! دوم چشم و ابرو های مشکی و کمند خودت و با من یکی میکنی ؟؟
خودتم خوب میدونی هر پسری میبینت دست و دلش میلرزه .
صدای تیر تفنگی به گوش رسید .
آساره جیغ زنان پشت سر من پناه برد .
گوشه پیراهن را کشید و ملتمسانه نالید :
_ اجی تو روخدا بیا بگردیم .
نکنه چنگیز خان باشه ؟ دیدی دیروز چه بلایی سر داداش آوردن !؟
من که کنجکاو شده بودم دستانم را روی بینیم نهادم .
_ هیس ، ساکت اروم بیا بریم ببینم چه خبره !
_ هیییین ، دیونه شدی میخوای منو به کشتن بدی ؟؟
بدون توجه به یاوه گویی هایش به طرفی از کوهپایه که صدای تیراندازی می آمد حرکت کردم .
با هر گامی که بر میداشتم آساره همچون بید به خود میلرزید ، نمیدانم چرا ترس در آن لحظات برایم بی معنا شده بود .
تنها حس کنجکاوی و جست و خیزیم در وجودم جوانه میزد .
_ اجی تو رو خدا تمومش کن ، بیا برگردیم 🙏 بابا بفهمه بیچاره میشیم .
_ یه دقیقه زبون به دهن بگیر ، هیچی نمیشه .
با قیافه ای هولناک پشت سرم راه افتاد .
از دور به نظر میرسید مردی سوارکار در نوک قله در حال شکار پرنده است .
پایین قله ایستادم و با قامتی راست فریاد زدم :
_ آهای غریبه ! کیستی ؟! اینجا چه میکنی ؟؟
مرد که صدایم را به طور واضح نشنیده بود ، جواب داد :
_ اجازه بدید تا پایین بیام .
دستی به روسریم کشیدم و موهایم را مرتب کردم .
آساره هنوز خمیده پشت سر من پنهان شده بود ، دستش را که به پیراهن آویزان کرده بود پس زدم .
کمی بعد مرد سوارکار که نزدیک شد با هر قدم نزدیکی او گویی قلب در سینه ام میکوبید .
صدای تپش های قلبم را احساس کردم ، او نیز شنید ....
حسی متفاوت بود تا به حال همچون حالی را درک نکرده بودم .
شاید این همان حس عشقی بود که عزیز جون در داستان هایشان میگفت .
نمیدانم چه بر سر آمده بود ، که نگاهم را از او نمیتوانستم بگیرم .
بر روی تک به تک اجزای صورتش قفل شدم ، محو شدم .
خدایا این دیگر چه حال غریبی است ؟!
زمان را از یاد برده و دل را به او داده بودم .
با هزار یک مکافات به خود آمدم و سر به زمین افکندم .
زیر لب نجوا زدم :
_ سلام اینجا چه میکنید ؟ شما کیستی !
او که همچنان به من زل زده بود گفت :
_ من از شهر برای شکار و مدتی تفریح به اینجا آمدم .
اساره که حال خیالش راحت شده بود از پناهگاهش بیرون آمد و با بلبل زبانی گفت :
" لطفا "
لایک = ۴۰۰ حتما
کامنت = نفری دوتا دونه قلب فراموش نشه ♥️
بدون_لایک_بخونی_راضی_نیست# م♡
به نظرتون حوریه عاشق پسر سوارکار شده ؟؟