مادر من به خاهرم دست میزنم ...میگه وای چیکارش داری
چرا اونجوری کردی اونجوری هل دادی....باورت میشه ......بخاطر هرچی ببخشمش بخاطراینکاراش ازش نمیگذرم
دقیقا
اونا خوشی زده زیر دلشون....از محبت زیاده.......از توجه زیاده....وقتی وارد منزل شدی دیدی هیچ کسی منتظرت نیست میفهمی فرق یعنی چی....وقتی خارج شدی دیدی هیچ کسی براش مهم نیست میفهمی فرق یعنی چی.....
وقتی کسی ماها بهت زنگ نزد میفهمی فرق یعنی چی......
وقتی همیشه توجه ها به یکی دیگه باشه
محبتا مال اون
بهترین چیز مال اون
تو هیچ وقت دیده نشدی میفهمی فرق یعنی چی
منم فکر میکردم اگر کم برم
کم زنگ بزنم شاید دلشون تنگ بشه.......متوجه بشن بابا....من نیستم،😔😟یک چیزی کمه......اما اصلا انگار نه انگار بار ها امتحان کردم ماه ها خبری ازم نبوده اصلا هیچ رفتی امدی خبری..........یک روز گازخونه مون مشکل داشت دو سه ساعتی گاز وارد خونه شده بود...اگر پنجره بازنبود کارمون تموم بود قطعا..........بعدش ساعتا نشستم گریه کردم
نه از ترس یا مرگ
از اینکه اگر میمردیم
کسی حتی تا هفته ها خبر دار نمیشد....مگر از بوی جسد در این حد یعنی......
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
43 ثانیه پیش
44 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز