شوهر من خودش. رفت جواب ازمایشو گرفت اون به من مژده داد
.
منم سالگرد ازدواجمون بعنوان کادو ، لباس نی نی براش گرفتم و سورپرایزش کردم و بجاش خودم کلی گریه کردم
حدود 5 روزی از تاریخ پری گذشته بود و مامانم اصرار داشت بی بی چک بگیرم, ولی چون سابقه ی تاخیر تا 12 روز هم داشتم میگفتم خبری نیست. (تقریبا9 ماه بود ک اقدام کرده بودیم.) تااینکه با ناامیدی ب شوشو گفتم شب ک داری از سرکار میای ی بی بی چک بگیر. وقتی اومد خونه ی نگاه بهم انداخت و گفت میدونم ک نی نی داری ... خندیدم گفتم نه بابااااااا
خلاصه صبح فردا باهم بیدار شدیم. من میخواستم آماده شم برم دانشگاه و شوشو هم ک میخواست بره سرکار. گفت قبل ازینکه من برم بی بی چک رو استفاده کن, گفتم نه تو برو هرچی بود بهت خبر میدم. بلافاصله بعد از رفتنش رفتم دسشویی و با دیدن دوتا خط پررنگ روی بی بی چک چنان جیغی زدم ک گفتم الان همه ی همسایه ها میان دم در :))
خلاصه بعد از کلی گریه ب شوشو پیام دادم گفتم بالاخره داریم مامان بابا میشیم, فوری زنگ زد و وقتی دید من دارم از گریه خفه میشم گفت دارم برمیگردم خونه...
جونم براتون بگه ک اومد و کلی بغل و گریه و خنده و این داستانا...
ان شاءالله این لحظات شیرین برای همه ی منتظرا اتفاق بیفته ب زووووودی
سلام. من عضو جديد هستم. بچه ها يه سوال دارم ازتون. من تقريبا ٤ روز هست كه براي بارداري اقدام كردم.از٦ روز پيش تا ٤ روز پيش چندبار اقدام كردم براي بارداري. وموقع تخمك گذاريم اقدام كردم. الان گاهي يهو درد در قسمت تخمدان چپم دارم و خودبخود خوب ميشه. امروزم ازصبح دل پيچه دارم همش. اما تهوع ندارم. چون ميدونم الان بي بي چك نشون نميده. ميخواستم ازتون بپرسم اين دل درد و دل پيچه ميتونه نشونه بارداري باشه يانه؟
من خودم تنها رفتم آزمایشگاه جواب مثبت و بعد10سال انتظار گرفتم گریه کنان تو خیابون برگشتم خونه هرچی شوهرم میگفت کجایی بیا خونه
گفتم ولیعصر رفتم پیاده روی ساعت9شب رسیدم خونه شوهرم تو کوچه وایساده بود
من که به پهنای صورتم اشک بوددددددد جوابم تودستم تادیدمش بااینکه خیلی ازاش ناراحت بودم خودمو پرت کردم تو بغلش گفتم بالاخره بچمون خودش خودشو کشید بالا
اخه ای وی اف ها همش منفی بود طبیعی باردار شده بودم
اینقدر گریه کردم چشمام باز نمیشد شوهرمم گریه کرد
سلام.ما 6ماه تو اقدام بودیم. یبار پریم ده روز عقب افتاد ولی بیبی و آز منفی بود و ما ناامید شدیم.ماه آخر که اقدام داشتیم دکتر گفت اگه اینبار باردار نشی باید تحت درمان قرار بگیری. چون تو خانواده خودم و شوهرم نازا داشتیم خیلی استرس داشتم. خلاصه چند روز به عید مونده بود شوهرم شهرستان پیش مادرش بود. بیبی زدم مثبت شد .چون خیلی ذوق داشتم. با خواهرم و خواهرشوهرم زنگ زدیم به شوهرم و باهم بلند گفتیم داری بابا میشی کلی ذوق کرد.
اولین بار که باردار شدم بچه نمیخواستیم بیبی چک دم توالت بود تست داده بودم تا جوابش معلوم شه رفتم توالت و اینا که شوهرم گفت دو تا خطه فک کردم داره اذیتم میکنه خندیدم گفتم چرت نگو گفت وا چرت چیه اومدم دیدم دوتا خطه هق هق گریه کردم شوهرم هنگ بود انداختمش ولی دومین بار خودم تنها بودم دیدم مثبته بهش زنگ زدم گفتم گفت خب به سلامتی همین ولی خیلی پسرم و دوست داره هیچوقت دست خالی نمیاد خونه هر روز یه چیزی میخره براش و هر روز میدونه پسرم دقیق چند وقتشه انقد دقیق که واقعا تعجب میکنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
11 ثانیه پیش
12 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز