تلخ ترین روز عمرم عروسیم بود

چجوری اینهمه خفتو تحمل میکنین من بودم برمیگشتم خونه بابام

چرا عزیزم چطور شده بود مگه

کاش یه سری بود شخصا یه عالمه خاطرات بد دارم ولی خب دارم کم کم فراموششون میکنم

تعریف میکنی؟

الانم خونه پدرشوهرت زندگی میکنی؟؟

رفتار همسرت الان چجوریه؟

من سر عروسی م هررررچی مادرشوهر و خواهر شوهر عوضی م گفتن انجام دادم. و هرچی شوهرم گفت.

نه آرایش مو دوست داشتم نه مدل مو. از در تالار وارد شدم همه گفتن چه ققققدر زشت شدییییی. فیلم برداری نداشتم فقط چهارتا دونه عکس تو خود آتلیه. دسته گل م زشت ترین و ارزون ترین دسته گل ممکن بود. اننننقدر زشت که خدا می‌دونه. و خییییییلی چیزای دیگه.... همه چی رو به حرف اونا کردم انگار نه انگار من عروسم.....

در عوضش شوهرم خوشحال بود اونشب....منم دیگه گفتم بیخیال...خودمو با ذکر و دعا خوب و سرحال نگه داشتم....

اگه الان اخلاقش باهات خوبه پس بی خیالشو فراموش کن اون روز رو.مهم الانه 

من بخام بگم  ۶ جلد رمان میشه... 

عزیزم مگه الکیه شب عروسی برگردی میدونی چ حرفهایی ک پشتت نمیزنن میگن دختر نبود پس فرستاده شد این جماعت حرافو نمیشناسی مگه

لعنت به حرف مردم که گند زده به زندگی تک تکمون

عزیزم شما مگه با شناخت کامل از همسرت با ایشون ازدواج نکردی؟ با رسم و رسومشون آشنا نبودی؟ الآنم که دیگه تموم شده و گذشته ولش کن و بقیه زندگی رو بچسب. مراسم عروسی یه مراسم فرمالیته هست. مهم زندگیتونه که با فکر کردن به این چیزا تلخش نکن.

به نظرم نود درصد عروسا روز عروسیشون یکی اعصابشونو بهم ریخته به این چیزا فکر نکن عزیزم

سلام من از عروسیم راضی بودم،راستش مادر شوهر من خیلی زن خوبیه ها ولی میخواست بچه ش به خرج نیوفته می گفت بیا لباس عروس زن داداشم رو (که مال ده سال پیشه)بپوش نو نو  آرایشگاه نمی خواد بری میبرمت پیش زن داداش بزرگم بلده درستت کنه و من در کمال احترام و بهش گفتم مامان من نه لباس عروس زن داداشتون رو می خوام نه پیش اون یکی میرم من لباس عروس و آرایشگاهم رو با شوهرم  دوتایی انتخاب کردیم شما هم در کمال احترام و قاطعانه باید همین کار رو می کردی و متاسفانه بهت بگم هیچ وقت نمی تونی این خاطره ی بد رو فراموش کنی تا ابد از ذهن و دلت بیرون نمیره