هاهاها
واسه همین من تو راه پله ها نشسته بودم دیگه... آخه اونجا دیگه دوربین نداشت
بهاراسا مثله جغد کمین کرده بودم تو راه پله,, هرکی از راه میومد آروم با دست اشاره میکردم که بیاا
اونام با یه قیافه های متعجبی میومدن جلو من سری شروع میکردم سوال پیچ کردن
آنکس که بداند و نداند که بداند بیدارش نمایید که بس خفته نماند
آنکس که نداند ونداند که نداند در جهل مرکب ابد الدهر بماند
مطب گردی:فرهنگ,میلانی,سامی,نادریان,باباجانی,غلامرضا احمدی,کوهستانی,رحمان موسوی,کامیابی