عشقم امام حسین هست. توی فطرتت ، توی قلب پاکت، روی همون زبونت که داری اسمش رو میگی. من دوران تورو گذروندم. هر چی دعا میکردم بدتر میشد، فقط یه فرقی داشتم، میگفتم من که کسی به جز اماما رو ندارم برای درد دل، یه حاجتم رو بعد ده سال گرفتم، جوری خدا آبروم رو برگردوند که هنوز نقل فامیلم. تو فقط کم صبری. همین. برو زندگی شیخ زکزاکی رو بخون. ببین با چه وضعی ۲۵میلیون رو شیعه کرد. من احساس می کنم یه چیزی توی وجودت داری که خییییلی برای خدا ارزش داره. داری سختی میبینی که گوهر وجودت رو شه. فقط صبر کن. یه کاغذ بردار و همین گله و شکایت و بی اعتقادی رو بنویس برای امام حسین. اصلا شکایت ببر به مادرشون حضرت زهرا. بگو من گفتم ولی نشد. بعد هم نامت رو بنداز توی آب روون. چرا به فکرت نمیرسه که خدا اینقدر عاشقته که میخواد مدام بری و باهاش حرف بزنی؟میدونستی خدا جواب حاجت خیلیها رو زود زود میده و میگه نمیخوام صداش رو بشنوم؟
به خدا شعار نمیدم. چون من ده سال پیش ، الان تو بودم.