2777
2789
هورااااااااااااااااااااااا شیوا اومد . اینو که فرستادم می خواستم پست بعدی احوال تو رو بپرسم شیوا . حجت قبول باشه ایشالا . مهسا خوبه ؟ راحت بودید ؟ مهسا اذیت نشد ؟ زودتر همه چی رو بگو دیگه ... دلمون خیلی برات تنگ شده بود .

اونقدر برای شیرین و شیوا ذوق کردم و از پست مریم ناراحت شدم که اصلا یادم رفت چی می خواستم بگم .
آها برای سمی هم می خواستم بنویسم ... وای سمی چه حال و هوای خوبی داره خونتون الان . ایشالا همیشه خونتون جشن و شادی باشه ...

ما همچنان مماخهایمان قرمز و صداهایمان گرفته و سرفه هایمان مستدام است . اما بهترم / بهتریم خدا رو شکرررررررررررر... این چند روزه از بس پادمیرا بغل خواسته بود و بخصوص با دست چپم بغلش می کنم و سرشو می گذاشت روی شونه ام که شونه چپم درد می کرد اساسی ... اما خدا رو شکر یه کم از چسب دوقلویی بودن داره درمیاد...

آها عاطفه داشت یادم میرفت ها دست خودتو اقا جواد درد نکنه . خونه تمیز و دکور نو مبارک .. دلم ضعف رفت برای اون عمو سلام گفتن یاسمن ... ببوسش برام لطفا .

شادی پادمیرا خیلی وقته شیر نمی خوره . جندین تا دیگه از بچه ها هم همینطور . گرچه خیلی از بچه ها هنوز بودو بودو می خورند ( قربون اراد ) می خوای رونیکا رو از شیر بگیری ؟ یادمه برای پوشک پرسیده بودی ... دو تا کارو با هم انجام ندیها . ببخشید گفتم ها ...می دونم خودت بهتر می دونی اما گفتنش ضرر نداره که.. ببوس رونیکای حاج خانوم رو .

سانی دلم واسه اون پستهای بلند بالات تنگ شده . خوبی ؟ آنیسا خوبه ؟ ایشالا همه چی مرتب باشه ... چیزی نمونده ها به رفتنتون . وووووووووووووی به جای تو کلی ذوق کردم ...

سمیه خوبی ؟ دلم خیلی گرفت پست قبلیتو خوندم ایشالا همــــــــــــــه چی درست بشه . آرامش به خونه مادرت برگرده ... شایان هم حسایتش تموم بشه ... همیشه هم سالم و تندرست و شاد باشید .... آمین

ضحی رفتی دیگه ؟ یا امشب می ری ؟ می دونم دیگه نمیای اما جات خیلی خالی خواهد بود . ایشالا با سلامتی برید و برگردید .

وای خونه ای دارم در حال ترکیدن نمی دونم هر چی هم تمیز می کنم بازم نامرتبه ... برم یه دستی بکشم به سرو روی خونه. شامم هم آماده کنم . که تا نیم ساعت دیگه پادمیرا رو باید بیدارش کنم ...

همتون رو دوست دارم هزززززززززززززززار تا .... ***

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

راستی‌ الان پنج هفته و چهار روز دارم باید برای هشت هفته زنگ بزنم نوبت بگیرم ....راستی‌ مانلی جان به حساب دکتر که فکر کنم همون چهل هفته حساب میکنن میشه بیست وپنج اکتبر که دکتر زنان بهم گفت این بار هم کلستاز خواهم گرفت و احتمالا همون هفته سی‌ و هفت سزارین میشم که میشه بین چهار تا یازده اکتبر حالا سه‌ هفته دیگه برم پیش دکترم دقیق همه رو بهم میگه فقط اگر تاریخ ایرانی‌ رو بهم بگید ممنون میشم این تآریخها که نوشتم شمسیش چی‌ میشه (کمبود تقویم ایرانی‌)
شیرین جون منم بهت تبریک میگم. ایشاا.. که به سلامتی این دوران رو طی کنی.
در مورد مریم هم نمی دونم و نفهمیدم چی شده. اگه میشه یکی به من هم بگه جریان چیه؟؟
فردا عروسی خواهر شوهرمه... کلی کار دارم و نمی رسم پستهای قبل رو بخونم.
شیرین جونم ، من که قلمم مثل خیلی از دوستهامون قشنگ و روان نیست. فقط همین قدر بگم که تمام مدت یاقوت عزیزم همراهم بود و هر جا می رفتم می اومد جلو چشمم..... برای پرستوی عزیز هم خیلی دعا کردم. پرستو خونه پیدا کردید؟؟؟
آهان یک مورد قابل تعریف هم اینکه ، آخر کار موقع پایین اومدن از پله های هواپیما ، از نیمه پله ها تا پایین سر خوردم و افتادم. فقط خدا رحم کرد که مهسا بغلم نبود. الان هم شرمنده باسن و دست چپم ناقص شده و کلی کبود شده. از دردش شب نمی تونم درست بخوابم.
شیوا رسیدن بخیر حاج خانوم کوچولو رو ببوس
زیارتتون صد باره بشه انشا...

روی گلت رو میبوسم

الهی الان بهتری ؟ راستی برای نقاط اسیب دیده چه نوع کمپوتی باید بیاریم ؟؟ چشمک

راستی کاش منم در جریان برنامه تولد میزاشتین مرسی بهم بگین چی شد بلاخره


مریم جان بمیرم الهی خیلی خیلی برات دعا میکنم زود زود زود خوب میشی نگران نباش
مرسی شیرین جون از اطلاعاتت.
خیلی ناراحت مریم شدم. خدا خودش هر چه زودتر شفا بده. عزیزم آرامش داشته باش و استراحت کن.
شادی داشتیم؟؟؟؟؟؟.......... میشه کمپوت گیلاس بیاری؟؟؟؟؟؟؟هههههههههههههههه پر رو که منم...
شیوای عزیزم فدات بشم که یاد من بودی سلاممممممممم اینقدر جات خالی بود تو همه پستهای بچه ها یک یادی از تو بود ......
خوبی خوش گذشت قبول باشه .......
آخیییییی خیلی خوشم از اومدنت. باسنت هم فدای سرت :))) خوب میشه


شیرین جون جونم عزیزم اینقد خوشحالم برات میخوام ماچت کنم

سمی هم منظورش این بود که من به همسرم گفتم دوستم باردار شده ..... از بس ذوق تو رو داشتم
گفت یک وقت تو هوس نکنی
سمی گفت بهش بگو منم میخوام مثل دوستم ......
قربونت برم ... حرف خوبی بود .... فدای دینا هم بشم داره خانوم خانوما میشه
شوهرت خوشحال شد ؟؟؟ به )( میخواین بگین

شادی جان ....... در اون تاپیک صفحه 1519 تمام مطالب نوشته شده ان شالا مانلی که آن شد برای همه میارش صفحه اول ابن تاپیک ........

الناز گلم ... خوبی ........ پادمیرا خوبه ....... الهی همیشه خوب باشین ...خونه هم فدای سرت کم کم بهش برس

عکس پادمیرا رو نمیزاری :(
آره خوشحال شد دیروز که رفتیم آزمایش بدیم الکی‌ بهش گفتم می‌خوای به دکتر بگم یک امپولی چیزی بده بچه بیوفته گفت نه برای چی‌ گفتم همینجوری شاید نخوای خوب کلی‌ هم حرص خودم گفت نه....

حالا امروز که بهش گفتم جواب مثبت خوشحال شد گفتمش خوشحالی‌ گفت اره گفتم بازم باهم دعوا میکنی گفت آره(با خنده)
خیلی ذوقتو کردم ... انگاری واقعا خواهرم حامله شده ... ان شالا پاقدمش برات خیرو خوش باشه .. مواظب خودت باشی ها
باز هی نسابی و بشوری .... خودتو الکی خسته نکن .. حرص وجوش هم نخور
باشه دوستم :*
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز