من اون روزگفتم هانقشه داره برات...یامامانشومیاره وردلت یا تورومیبره اونجا اخه یکی نیست به این نره غولای احمق بگه اخه دخترمردم مگه مادرنداره ننه احمق،خودتو میذاری جای مامانش...بازاگه فهمیده وعاقل بودن یه چیزی ایناکه ازانسانیت بویی هم نبردن
امیدوارم شوهرت کله اش بخوره به سنگ و انقدر مطیع مادرش نباشه. امیدوارم بعد از زایمانت تو بچه ات در سلامت کامل باشین.امیدوارم بعدش بچتو خودت بزرگ کنی و یه شیرزن بسازی ازش.
اینم دعای اول صبحم ساعت
اینم دعای اول صبحم ساعت
گفته زنگ بزنی خانوادت خون به پامی کنم میدونه داداشم بیاد پارش می کنه از ترس دعوا نزدم ِدکترم گفت باید همراه داشته باشه نمی تونه خودش تنهایی بمونه فعلا تا صبح صبرمیکنم
گول اشکای شوهرتونخوری تاپیگ ازت زیادخوندم میدونم که دوباره فرداروزمیای میگی چشمش به مامانش افتاد ال کرد بل کرد،تحمل کن وبه خداواگذارشون کن
دکترم خیلی خوبه خیلی طرفداریمو کرد یه برگه داد دستم جلو چشم شوهر نامردم گفت شکایت تو بنویس من خبرمیدم مامور بیمارستان بیاد صورت جلسه خودمم امضا می کنم منم برگه رو گرفتم اما ننوشتم شوهرم فقط نگام می کرد تا الان دکتر اجازه نداده بیاد اتاق فقط اس داد که نگرانتم خوبی منم جواب ندادم
اصلابه حرفاش اعتنانکن...تهدیدتوخالی...اصلابیادعمل کنه مرتیکه روانی ...ببخش عصبانیم ....حتمابه خانوادت خبربده بگو ازبیمارستان زنگ بزنن خبربدن که تو هم بی تقصیرجلوه بدی....بذاربیان اقامیگه میخواد چه کنه...بحث جون وامنیت تو و بچت هست.....فرداپس فردازد ناکارت کرد چی....مرگ یه بار شیون یه بار
از ترس شکایت کردن موش شده
اشتباه کردی زنگ نزدی،بزن یه باربیان به قول خودت پارش کنه ببین اینم چه غلطی میخوادبکنه،یازنگی زنگی یارومی رومی،والامردی که تااین حدافسارش دست کس وکارش باشه چه به دردزندگی میخوره اومدیم وننش حالاحالاهاکله شونذاشت زمین بمیره توبایدهمینجورعذاب بکشی؟؟
دکترم رفت ولی گفت تاجایی که بتونم دلشو میسوزونم و هر ثانیشو عذاب می کنم براش تا عبرت مردابشه چون حالمو دید این 9ماه هم کاملا از ادیتاشون خبرداشت
اخه به داداشم گفتم که بهم می گه یتیم یعنی داداشم داشت می کشتش الان بفهمه باز دعوامیشه بیچاره مامانم غصه من پیرش کرده گناه داره به خاطر اون ساکت میشم زنگ میزنم بیان اما می گم دردم گرفته
عزیزم نزار بهت ظلم کنه مردی که تو این شرایط حساس درک نداره همون بهتر پارش کنن حالا که از داداشت حساب میبره استفاده من زنگ بزن بفهمن چه ظلمی بهت شده مرگ یبار شیون یبار
خیلی غصه می خورم چرا اینجوری شد سرنوشتم همیشه وقتی به زن داداشام نگاه می کردم می گفتم زودتر باردار بشم بهترین روزایه زندگیم باشه زن ناز کنه مرد نازبکشه اما تو روزایه اخر با کتک شوهرم دارم بچه میارم بیچاره دخترم نمیدونه چه روزایه سختی در انتظارشه چون یه دختره
الان که دخترم لقد زد این جمله یادم اومد که دخترم دنیا اون همه هم ارزش نداره که به خاطرش تو هم لقد به من بیچاره بزنی
عزیزم... ناراحت نباش... روزای بد عمرشون کمه... ایشالا روزای خوبی در انتظارت هست...
عزیزم انشالله مشکلی نیست و به سلامتی زایمان میکنی اما خواهرانه بهت میگم تا مظلومی نباشه ظالمی هم نیست مقداری خودت مقصری که این اقا تا این حد بهت زور میگه بلانسبت غلط کرده تو تماس بگیر خانوادت بیان و حقیقت رو بهشون بگو نزار با تهدید به گرفتن بچه بهت ظلم کنه هیچ غلطی نمیتونه بکنه در برابر این خانواده باید به اصطلاح عامیانه مثل خودشون پاچه ورمالیده باشی
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز