گفتم که بعد از دیابتی شدن پسرم قرار شد برگردیم به هم،خودش همه ی شرط هام رو قبول کرد رفت با خانواده اش حرف زد نظرش عوض شد.
هفته پیش پسرم همش از سه تایی بودن میگفت منم احساساتی شدم باز به شوهرسابقم فرصت دادم
سه شنبه سه تایی رفتیم شهربازی،پسرم خیلی خوشحال بود من از خوشحالی پسرم ذوق مرگ بودم
شوهرم گفت کت شلوارمو بهم میدی فرداشب مراسم عقد آبجیم بپوشم(از اونجایی که خودش همه ی وسایل منو برده بود منم کت شلوار دامادیش رو بهش نداده بودم)
ادامه پست بعد
خب
منتظریم
فقط پسرت
به خاطر بچتون بهترین تصمیمو بگیرین
خب
خب خب
لایکم کنید
خب
خب خب خب خب
قبلش تایپ کنید وقت نگرید 🙃زبونم مو دراورد انقد گفتم
لایکم کنید
خب
خب
تا حالا آنقدر به کلمه خب فکر نکرده بودم
اسیییی
من کت شلوارو کفش رو بهش دادم
وقتی گرفت دیگه هیچ پیامی بهم نداد
شک کردم که نکنه فقط اومده بود کت شلوارو بگیره
که حتی به دوستم گفتم بهم گفت چقدر بدبینی تو
درصورتی که فردای عقد خواهرش یه کت شلوار داغون و قدیمی رو تو همون کاور گذاشت داد پسرم
و پسرم اومد پیشم
بعد که دیدم عوض کرده بهش گفتم زد زیرش
به مادرش زنگ زدیم گفتیم اونم زد زیرش
خلاصه خیلی مواظب باشید یه سری ها این مدلی دزدی میکنن
