2777
2789
من کوچکترین بچه هستم . همیشه من میرفتم با مامان بیرون و دکتر و اینا
از یه سرماخوردگی شروع شد !
وقتی فهمیدیم همه رفتیم تو شوک . تا مدت ها کارم گریه زاری بود البته نه پیش مادرم . پیش اون همش مشگفتیم و میخندیدیم . مادرم خیلی با ایمان و قوی بود و مبارزه میکرد با این غول حتی پیوند مغز استخوان کرد ولی هنوز بدن جون نگرفته بود که 3 ماه بعد از پیوند با متاستاز شدید مریضی برگشت . ریه کلیه کبد ... همزمان چون اصلا سیستم دفاعی نداشت زونا هم گرفت و به نظر ما مادرم دردی که از زونا کشید از سرطان نکشید
به وبلاگ هام سر بزنید
امضاء : بهار!

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



نازبانو خدا کمک کنه ایشالا . هرکاری میتونی بکن . هر نذری دعایی هر چیزی . از خدا و معجزاتش غافل نشو دوستم
بخدا من تا وقتی مادرم تو قبر بود امید داشتم . امید داشتم چشم هاشو باز کنه

اصلا نمیخوام ناراحتت کنم و اذیتت کنم . ایشالا که خدا شفا میده . عمر دست خداس ولی تا هستن از وجودشون لذت ببر. من الان راضی بودم مادرم بود مریض هم بود و من کلفتیشو میکردم ولی بووووود



خوش به حالت که میگی انگار دیروز بود واااای برای من عین 2-3 سال گذشته بخدا
به وبلاگ هام سر بزنید
امضاء : بهار!
ممول جان ببخش الان دیدم
بله من ازدواج کردم

توت فرنگی من چی بگم که با مادرم تو یه آپارتمان زندگی میکردم . الان اینقدر بهونه برای بی قراری دارم که خدا میدونه . همه جای خونه حتی اون پشته پرده که به چشم نمیاد برای من شده خاطره از مادر
وقتی از تو پله ها رد میشم بی اختیار گریه میکنم چون میبینم چراغ خونشون خاموشه
به وبلاگ هام سر بزنید
امضاء : بهار!
ممنونم دوستان که برای مادرم دعا میکنین.....ایشالا خدا عزیزانتون را حفظ کنه
مادر عزیز تر از جانم ،،مطمئنم در مقابل سرطان ، پیروز میشی...التماس دعا**http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=707629 * مادرم پر کشید ..با آرامش و لبخند .... روحت شاد مامان عزیزم
من حتما دعا میکنم اگر قابل باشه
توکلت به خدا باشه . الان شیمی درمانی میکنن؟ از روده چیزی درآوردن؟

توت فرنگی حتما همینطوره . بخدا مادر من اینقدر مومن و با خدا بود اینقدر خوب بود هیچ کسی رو ندیدم ازش ناراضی باشه همه ازش حلالیت میگرفتن . میگن خدا گلچین هست و گل ها رو میچینه برای ما صدق میکنه . مطمئنم اگر خطایی هم داشتن با گذشتن از این مرحله پاک شدن و الان جاشون خوبه
خواب مادرت رو میبینی؟
به وبلاگ هام سر بزنید
امضاء : بهار!
یه روز خواهرم از خونه مامانم زنگ زد به موبایلم . همین چند وقت پیش بود . کسی این چند وقته از اونجا با من تماس نگرفته بود . یهو دیدم رو گوشی افتاده ( مامان ) اگه بدونی اینقدر از عرض 1 ثانیه ذوق کردم و همون لحظه شوکه و ناراحت شدم که تا چند ساعت حالم بد بود . راست میگی چشم انتظاری خیلی بده و دیگه از این به بعد ما چشم انتظاریم . چندم شهریور؟
به وبلاگ هام سر بزنید
امضاء : بهار!
الهی توت فرنگی . میدونی اینجور مواقع آدم خودش کم غم داره ماشالاه بقیه به جای همدردی تازه بدتر میکنن

همش بقیه میگفتن خواب مادرت رو دیدیم ولی به خواب من نمیومد . یه شب اومد به خوابم تا دیدمش تو خواب اینقدر ذوق کردم که از خواب پریدم یعنی 1 ثانیه هم نشد
12 روز رفتم سفر تازه برگشتم . اونجا سرم گرم کار بود به شدت و ذهنم آزاد بود . عین این 12 روز اونجا خواب مادرم رو دیدم ولی از وقتی برگشتم دوباره نمیاد به خوابم
به وبلاگ هام سر بزنید
امضاء : بهار!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز