2777
2789
مایسا جون,در طول روز انگار بابام زنده و اتفاقی نیفتاده,اما وقتی یکی در موردش چیزی میگه مثلا خدا رحمتش کنه,یه جیزی محکم کوبیده میشه تو سرم,بخودم میگم یعنی واقعا مرده... بنظرم هرچه که میگذره سخت تر میشه,وجای خالیش بیشتر احساس میشه.... حالم از این دنیا بهم میخوره,که باید بشینیم رفتن عزیزانمونو تماشا کنیم...

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

کاش بابای من اصلا نبود کاش اصلا نداششتم کاش اسمش تو شناسنامم نبود کاش بشه تا وقتس زندم نبینمش
خداجونم الحمدالله که نی نی مو گذاشتی تودلم.از امام رضاع نی نیموخاستم شب ولادتش عیدیمو داد ازش میخام خودش ضامن بچم باشه
ستیاجونم منم دقیقا عین شما هستم خودمم تعجب میکنم هر روز و هر روز گریه - هر دقیقه میخوام از بقیه بپرسم واقعا بابا نیست ؟ تا میخوام بپرسم همه میگن دیشب خواب بابا دیدیم اینجوری گفته - و من هاج و واج چرا خواب ؟ چرا خودش نیومد بگه
خیلی دلم گرفت من نزدیک 9ماهه از دستش دادم پدر سالم و سرحالم که حتی سرمانمی خورد یکماهه از دست رفت من هنوز فکر میکنم هست وقتی یاد میفته رفته دلم میخواد قلبمو از سینه بکشم بیرون هرروز میگم خدایا بسه منو از این کابوس بیدار کن الانم دارم با گریه می نویسم این داغ هیچوقت سرد نمیشه
monic 77 کاش منم از این کابوس بیدار شم - کاش مثل دفعات قبل همش خواب بود و از خواب که بیدار میشدم بازم صداشو میشنیدم - کاش بود و دعوام میکرد - سرم داد میزد از هیبتش تنم میلرزید ولی بود ...............
مایسا دیدی وقتی میرن چقدر ادم کارهای اشتباهش یادش میفته و حسرت میخوره؟ کاش اونایی که دارنش قدرشو بدونن من بهش بی احترامی نمیکردم ولی الان دلم میسوزه برای روزهایی که کم کنارش نشستم یا به دلایلی ازش فاصله گرفتم حلالم کن بابای گلم
مایسا جونم منم همش به همینا فکر میکنم,الان کجاست؟.... دلم براش تنگ شده,سنگینی روی قلبمو احساس میکنم,هیچی دیگه از ته دل شادم نمیکنه,منم هیچ وفت به بابام بی احترامی نکردم,ولی ازش دور بودم,نمیدوستم قراره به این زودی از پیشم بره,پشیمون چرا هروز بهش زنگ نمیزدم,دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش فقط یه بار,محکم بغلش کنم,دستاشو ببوسم
وای ستیا جوون این اتفاق دقیقا برا منم افتاد پدرم شادو سرحال صبح بیدارشده بره بیرون بعد خوردن صبحونه نشسته تموم کرده بود منم یه شهر دیگه زندگی میکنم و غریبم زنگ زدن بهم گفتن بابات بیمارستان بستریه وقتی رسیدم شهرمون کلی پرچم سیاه سر درمون بود منم پدرمو یهویی از دست دادم و جیگرم الانم خونه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز