دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
حرفاشو طوری بود مثل راهنمایی کردن بود...حالا دارم میفهمم الکی بهم گفته حرفاشو...اون خودش نظامیه و از خیلی قوانین استخدام خبر داره...پشیمونم کرد و گف تو چون روی بدنت جای زخم داری(چون یه بار از کوه افتادم یه جای زخم مثل جای چاقو رو کمرمه) ردت میکنن...منم باور کردم...
میدونی یاد داییم افتادم . یه دوست مهندسی داشت از من خوشش میومد بعد اومده به داییم گفته بود دختر تو فامیل ندارین من بگیرمش . بعد داییم هم دختر اون یکی داییم رو پیشنهاد داده بود اون دخترداییم تو اون زمان با یک پسری لو رفته بود. اما این اقا مهندسه قبول نکرده بود و گفته بود یه دختر دیگه از فامیلتون و دایی من یکی از دورترین دخترها رو معرفی کرد بماند که بعد عقدشون چقدر اختلاف داشتن و پسره بدبخت شد و مادرش نفرین کرد داییمو.
بعد یکسال همون دایی منو برا برادر زنش که مهندسه ارشده و نخبه خواستگاری کرد 😊 الان شوهرمه.
میخواستم اینو بگم که دایی من به من بد کرد به خیال خودش . اما اون قلم پروردگار بود که سرنوشت رو جور دیگه نوشته بود و دایی من فقط مثل یک عروسک تمام بخت و سرنوشتمو داشت احرا میکرد.
ادو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.
💚 صلوات برای سلامتی نی نیم❤ الهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم