وای یاد روز خرید لباس مجلسیم افتادم
با دخترم رفتیم خرید تابستون بود
اتاق پرو کوچیک بود لامپم روشن کردن گرم شد
فروشنده هم مرد بود
من لباس و پوشیدم اندازمم بود
زیپ پشتش گیر کرد ،دخترمم نمی تونست کمکم کنه
داشتم می مردم از گرما دخترمم گریش گرفته بود
برقو خاموش کردم دخترم و فرستادم بیرون لای در و باز کردم هوا عوض شد نشستم زمین لباس از بالا کشیدم بیرون
دیگه هم تنها نمی رم لباس مجلسی بخرم