2777
2789
عنوان

دختران متولد 80

| مشاهده متن کامل بحث + 306816 بازدید | 2882 پست
آره عزیزم... اون مشکل هم عین یه غده سرطانی هست بچه ها اخر هفته ها که از پیشش میان به هم ریخته ان... رو مخ ری را کار می کنه به سلما بی توجهی می کنه... فکر می کنه با این کارا به من فشار میاره
آرزو دارم دلت از غصه ها خالی بشه سهم تو از زندگی ، یک عمر خوشحالی بشه.....

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



دردانه جون عزیزم ، به خدا توکل کن ، این روزهای سخت هم میکذره. حالا اولشه باباشون میبرتشون ، حند وقت دیکه اونم میره دنبال کار خودش و سراغی از بحه ها نمیکیره. فقط مواظب باش تو لحظه های خستکی و کلافکی هیحی راجع به بابا شون نکی. بحه ها خودشون بهترین قاضی هستن. بزار خودشون به اون حیزی برسن که تو رسیدی.
سلام
من نمیدونم چرا چند وقتیه بی حالم البته با این ورورجک و روزای گرم زیادم عیر طبیعی نیست ههههههههههههههه

دختراتون تو تابستون چیکارا میکنن همشون به کلاس و ...هستن یا مثل ما در حال استراحت
واقعا شمایی که سر کار میرین چطوریبه بقیه کاراتون میرسی با اینکه من خودم قبلا شاغل بودم اما الالن سر وسامون دادن به همه کارام یک کابوسه همیشه عقبم از کارام نه میرسم بیام سایت نه کرامو بکنم نه به خودم برسم واااااااااااااااااااااااای
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1270692&PageNumber=1 ایده های ناب و جالب برای شب یلدا
شماها با دختراتون راجع به چی حرف میزنین
از کجا شروع میکنین
من احساس میکنم تو این زمینه ضعف دارم
بلد نیستم خوب ارتباط برقرار کنم
دلم میخواد از زندگی که پیش رو داره بیشتر براش بگم
یا از بلوغ
یا از مسایل اچتماعی
اما رو نمیده یا شاید هم من بلد نیستم
بگید شماها چکار میکنین
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1270692&PageNumber=1 ایده های ناب و جالب برای شب یلدا
مریم جون سلما از خیلی کوچیکی باباش رو شناخته من کلی زخمت کشیدم مشاور بردم تا خاضر شد با پدرش معاشرت کنه ماه ها حاضر تبود پدرش رو ببینه! ری را هنوز بچه است پدرش رو عاشقانه دوست داره ولی متاسفانه اون هم داره سرد میشه چون از وقتی طلق تموم شده پدرشون رفتارش عوض شده و بدتر شده قیلا اگه ری را دلتنگی می کرد میومد می برد ری را رو ولی الان می پیچونه فکر می کنه با این کارا من تو مضیقه قرار می گیرم ، قیلا یه چیزای کوچیکی برای بچه ها می گرفت الان اونم نمی گیره! خرجی هم که نمی ده!
من کارم رو دارم عوض می کنم از هفته پیش فکرم مشغول بود که این کار داره خودم و زندگی ام رو نابود می کنه بچه ها رو نمی بینم... همش خسته ام! دیروز سر کار نرفتم و امروز می خوام برم بگم دیگه نمیام! خدا رو شکر دیروز یه جا رفتم مصاحبه و گفت همین الان بیا سر کار هم جاش نزدیکتره هم ساعت کارش منطقی!!!! توکل به خدا! همه چی پول نیست!! الان خیلی تو مضیقه هستم! یک اشتباهانی هم کردم دارم تاوانش رو پس میدم ولی همه چی روی غلطک می افته.... عشق بچه ها و انرژی که بهم می دن، دستای باز جفتشون وقتی خسته از سر کار میام و هردو تشنه محبب هستن بهم نیرو میده که سرپا بمونم، اگر پدرشون فقط در نقش یک اهدا کننده ی اسپرم عمل کرده من وظیفه مضاعفی دارم، چون من خواستم به دنیا بیان پشت و پناه هم باشن مثل من تک فرزند نباشن.... پس هم چنان می جنگم اگر نه به هیچ کس به خودم باید ثابت کنم "می تونم" باید بتونم!!!
برام دعا کنید امروز راحت بگذره بتونم آروم از این کار بیام بیرون و کار جدید برام انتخاب درستی باشه! امیدوارم خطاهای زندگی ام رو من بعد به حداقل برسونم .... نه تو سن خطا کردن هستم و نه با دو تا بچه تو این جامعه گرگ امکان حطا کردن برام می مونه
در آخر باید بگم خدا مادرم رو سالم نگه دازه، که اگه نباشه من فلج هستم! نوش جونم هر جی غر و متلک هم بارم می کنه!!!
آرزو دارم دلت از غصه ها خالی بشه سهم تو از زندگی ، یک عمر خوشحالی بشه.....
وای که چقدر دلتنگ اینجا شده بودم !!!!!!!!!!
درددانه بانو جان از ته دل برات دعا میکنم ایشاالله که خدا خودش کمکت میکنه این روز ها همه توی زندگیشون مشکل دارن حالا مشکل شما بیشتره ! توکلت به خدا باشه ! اگه بتوانی امروز کار جدید رو خوب شروع کنی ... اگه بتونی روحیه خودتو حفظ کنی ........ حتما حتما میتونی به امید خدا
دردانه عزیزم برات از ته قلبم ارزوی سربلندی و شکیبایی دارم . بهت افتخار میکنم واقعا...روزهای سخت رو بهمه به نوعی داشتم. خود من چندین سال زندگیمو به بدترین نحو داشتم. یکسالو تو خونه مامانم بودم با شوهر و بچه. تو خودت دیگه فکر کن.خیلی تلخ بود برام. ولی الان خدارو شکر که اوضاع خیلی خوب شده به اون روزها بعنوان ستون زندگیم فکر میکنم.

کاترین منم تو اون مورد ضعف دارم. مال ما برعکسه درسا داره سعی میکنه با من ارتباط برقرار کنه و منهم دارم بهش ارد و دستور میدم اینو وردا رو اونو بزار....تلنگور خوبی بهم زدی ازت ممنونم....از امروز سعی میکنم بهتر بشم...موضوع برسونین
مرسی مریم جون! من با سلما راحت حرف می زنم البته سلما خیلی بزرگ تر از سنش فکر می کنه! خیلی وقتا اون ستون من میشه! خیلی وقتا کمکم میکنه ، گاهی با توپ و تشر و گاهی با شوخی نکانی رو که باید منتقل کنم بهش میگم.... یه مدت به لطف عمه جان سخت رفته بود تو فاز آرایش! یکی از دوستاش پیج فیس بوک باز کرده ( که من مخالف سر سخت این موضوع هم هستم و خودش هم قبول داره) دیروز یه عکس 7 قلم آرایش از خودش گذاشته بود سلما رو صدا کردم گفتم سلما یه نگاه به این عکس بنداز خودت بگو آیا این مناسب دختر این سن و سال هست( با یه عکس ساده همون دختر مقایسه کردم) گفتم خودت تصمیم بگیر کدوم شایسته تو هست و خودش قبول کرد که آرایش در این سن چقدر نامانوس و زشته! البنه من عامل نفوذی پدر و عمه رو دارم که همه ی رشته های منو پنبه می کنن ( بابا جان هفته پیش واسه ری را ی 3 ساله اسپری زیربغل خریده بود و من با هزار ترفند تونستم زیربغل معصوم بچه رو از این ماده شیمیایی نجات بدم) یا سایه و رژ لب های دست دوم عمه جان که مچبور شدم برخورد جدی کنم! یا عمه جان لباس هایی که نمی خواد میده به سلما که براش کوچیکه و سلما رو چاق نشون میده که با این هم برخورد تند مجبور شدم بکنم!
آرزو دارم دلت از غصه ها خالی بشه سهم تو از زندگی ، یک عمر خوشحالی بشه.....
سلام صبح ا.مدم گلی نوشتم نیومد که نیومد حالا خلاصش اینکه :
شما در مورد جنس مخالفو ارتباط باهاشون در این سن برای دخی ها خرف زدین یا نه اگه اره چی میگین بهشون؟؟؟؟؟؟
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1270692&PageNumber=1 ایده های ناب و جالب برای شب یلدا
اره من سه ماه بیش قبل از اومدن یه روز که دو تایی بیرون بودیم و من داشتم فرهنک سازی میکردم که این کار را باید بکنی و اون کار را نباید انجام بدی خیلی تاکید کردم که باید تو انتخاب دوستخیلی دقت کنی و با هر کسی دوست نشی. خودش یهو برکشت کفت که منظورت اینه که اونجا یه وقت تو کلاس با بسرها دوست نشم. منو میکی .... کفتم نه منظورم اینه که حه بسر و حه دختر تو انتخاب دوست باید دقت کنی و از نظر من بسر و دختر با هم فرقی ندارن. حالا جالب تر اینکه ما که تازه رسیده بودیم و تقریبا یک هفته بود دختری میرفت مدرسه یه نامه اورد که با توجه به اینکه بحه هابزرک شدن و باید یک سری مسایل را بدونن یک روز سر کلاس علوم قراره اموزش هایی بهشون داده بشه و اکر اجازه میدید بحه تون اون روز تو کلاس باشه اکرم نه که اون روز میکیم نشینه تو کلاس . من هم کلی فکر که حی میخوان بکن و اصلا اجازه بدم یا نه و به این نتیجه رسیدم که اجازه را بدم. بعدا روزی که اومد کفت همه تو کلاس بودیم و یک نفر بجز معلم اصلی اومد و عکس کذاشت و در مورد تفاوت های دختر و بسر و اینکه بعد از بلوغ حه تفاوت هایی دارن صحبت کرد. نفری یه عکس سیاه و سفید هم دستشون داده بود. بعد دختری داشت با اب و تاب صحبت میکرد و برام میکفت که تو کلاس خندیدن و ... که من کفتم یواش بابات میشنوه ، کفت خوب بشنوه حیز مهمی نیست که بعدم خودش هم خوب مرده و همه این حیزها را میدونه ، که دیکه در این لحظه من یک دور رفتم سر منبر که همیشه دختر ها ی ایرانی به شرم و حیایی که دارن معروف بودن و درسته که میدونه ولی تو باید حیا داشته باشیو ...... خلاصه این سر دنیا ما هم دردی کیریم با این بحه بزرک کردنمون.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792