2777
2789
عنوان

سلام دوستان من سردر گم شدم راهنمایی میخوام

| مشاهده متن کامل بحث + 19 بازدید | 59 پست
به نظر من شما خیلی خیلی حساسی و زود فراموش نمیکنی.احتمالا یه مدت طولانی همین حرفای کوچیک کوچیک و شوخی رو به دل گرفتی و مراعات کردی و به خیال خودت نادیده گرفتی ولی تو دلت ریختی.الان حسابی بهت فشار اورده و میخای منفجر بشی ولی از اون طرف شوهرت همه چیز رو عادی میبینه و الانم داره عادی زندگیشو میکنه.هر از گاهی هم میاد طرفت ببینه محلش میزاری یا هنوز یچیزیت هست.ولی اون نمیدونه واقعا مشکل از کجایت حس میکنم
ما همیشه همینطوریم خیلی این بحث های کوچیک شده بی سرانجام مونده یعنی شده از چیزی دلخور شدیم همون دو ساعت دلخوری سر سنگین بودی بعدش انگار هیچ اتفاقی نیفتاده ولی این بار خیلی کینه ای شدم اصلا نمیتونم ببخشمش
Lilypie Maternity tickers

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



چون در مورد موضوعی که ناراحتم کرده مثلا همون شوخی بیمزش که گفتم اصلا صحبت نمیکنم و الان بخوام اشتی کنم باز اومد خونه میپرم بغلش و همه چی تموم دیگه شوهرم نمیپرسه چی شده بو د و یه جوری رفتار میکنیم انگار اتفاقی نیفتاده
Lilypie Maternity tickers
سعی کن اول بشینی یجور سر حرف رو باز کنی و اون حرفایی که توی دلت مونده بگی تا خالی بشی.نمیتونی با خودش بگی یجوری خودتو خالی کن تا واقعا به ارامش برسی و این ته مونده های کینه توی دلت خالی بشه از حالا هم سعی کن وقتی یه چیزی گفت ناراحت شدی یا بهت برخورد همون موقع بگو ناراحت شدم.نه با دعوا خیلی معمولی و حتی با ناز و لوسی.دیگه مدل شما و قلق شوهرتو که بلدی. اینجوری بعد از یه مدت متوجه میشه شما نسبت به بعضی چیزا حساسی و زودرنج هم بیشتر هواتو داره و مراعات میکنه هم خودت به ارامش میرسی واقعا اون چیزی که توی دلت هست و از حرفاش برداشت میکنی منظور اصلی حرف و کار شوهرت نبوده و نیست
اگر نمیتونی حرف بزنی و فکر میکنی دعوا میشه باز دوباره بشین بنویس.اینقدر از همه چیزایی که ناراحت شدی و عقده شده بنویس حتی باهاش گریه کن تا اروم بشی.نوشتن واقعا معجزه میکنه هم به ارامش میرسی هم تخلیه میشی.بعدشم میتونی یه نامه بنویسی براش از هم دلخوریات با لحن قشنگ بگی.بنویسی که فلان کاراتو دوست نداشتم.بعدم راه حل بده بگو دلم میخاد شوهرم اینجوری باشه این کارارو کنه.همه چیزارو قشنگ و واضح بنویس.بزار توی کیفش یا بزار روی میز و وقتی میدونی داره میاد برو بیرون که تنها بخونه و بتونه فکر کنه. اون خیلی دوستت داره قهر نیست چون میاد سمتت و تو محلش نمیکنی.بعد که فهمید موضوع چیه خودش درستش میکنه. دیگه اون موقع هم تو اروم شدی و اماده استقبالی هم اون تکلیفشو فهمیده
یه بار خونه کسی بودیم مامانش هم بود شب موقع برگشتن اومد دنبالم من رفتم بچه چند ماهم دادم بهش تو ماشین برگشتم چیزی یادم رفته بود ببرم به مامانشم گفتم شماماگه میخواید برید برسونیمتون اونم گفت برمیگردم تا خدا حافظی کرد ربع ساعتی طول کشید این بچم خودش رو کثیف کرده بود و تو ماشین گریههههههه شوهرم برده بودش خونه مامانم ما هم بهد دوساعت خدا حافظی اومدیم دیدیم ماشبن نیست حسابی ضایع شدم
Lilypie Maternity tickers
اکثر اقایون ناراحت و عصبی میشن ساکت میشن و دوست ندارن حرف بزنن مثلا همین مهمونی بجایی که بگی ضایع شدم و بعدم ناراحت بشی و به روی خودت نیاری همون موقع زنگ میزدی عزیزم کجایی ما اومدیم نیستی.برات توضیح میداد بچه کثیف شده بود اوردم خونه مامانم تمیزش کنم.شما هم قربون صدقه بچت میرفتی و تشکر میکردی از شوهرت که اینقدر گله که نیومده داد بزنه بیا بریم بچه خودشو کثیف کرده و ابروتو جلوی همه ببره و تلفنو قطع میکردی و میگفتی با اژانس میام پیشتون.اونم یا میگفت نه خودم میام دنبالتون یا میگفت باشه بیاین منتظرتونم تموم شد دیگه نه ناراحتی بود نه دل شکستن نه ضایع شدن
اون بار که اومدیم دیدم نیست بعد که اومد تو ماشین جلو مامانش باهاش دعوا کردم ولی سر مهمونی که دعوت داشتیم گفت نمیام بعد بهش گفتم میدونی چه حالی شدم بعد دو ساعت خداحافظی اومدیم دم در نبودی گفتم اگه مامانت نبود پیاده برمیگشتم روم نمیشد برگردم داخل و.... اونم گفت معذرت میخوام بچه خیلی گریه میکردشمام دیر کردی اون لحظه فکر کردم درستترین کار اینه بچه اروم بشه بهش گفتم دیگه تکرار نشه گفت معذرت میخوام ولی قول نمیدم کلا منظورش اینه اون لحظه ها فکر میکنه درست ترین کار چیه و قدرت درک این که خودش رو جای من بذاره نداره و ممکنه باز پیش بباد البته شب قرار بود بریم خونه مامانم بمونیم و خونشون خیلی دور نیست بچه رو داده بود مامانم و برگشته بود دنبالم
Lilypie Maternity tickers
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

سایه💔

هاردی | 43 ثانیه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز