شوهرم خونه خواهرش(خواهرش بارها طعنه ها زده بهم شوهرم واسش مهمم نی) کار میکنن وسیله لازم داشت باموتور بودیم رفت ک بگیره دیدم دیر کرد منم با یه بچه نق نقوتوبغل رفتم دم در مغازهه گفتم زود باش وقتی اومد گفتم خب میندختی فردا یطور داد زد سرم ک بی حیا اومدی جلو مردها صدام میزنی زود باش زشته .. منم گفتم من ارزش ندارم واسه تو وگرنه خواهر جای خود زن هم جای خود .. حالام رسوندتم خونه بابام خودشم رفت حالم گرفتس تااخرشب ک ریخت نحسشو میبینم