ماجرای آرمان و غزاله

ارمان یه هفته مونده بود به 18 سالگیش که این قتل رو انجام میده و مامورا 1 هفته صبر میکنن و بعد احضارش میکنن که 18 سالش شده باشه.

وقتی آرمان رو احضار میکنن اگاهی، مامورا متوجه حالت غیرعادی ارمان میشن و چون تو حالت شک بوده و زیر فشار سنگین روانی ارتکاب قتل؛ اصلا مقاومتی نمیکنه و اعتراف میکنه به قتل

طبق اعترافاتش میرن خونه ی ارمان و بررسی میکنن و با مایع لومینول محل رو میشورن و اثار خون شسته شده رو پیدا میکنن رو در و دیوار خونه ارمان و همینطور روی میله بارفیکس

اعترافات ارمان هم به دور از هیچ گونه فشار و اجباری بوده

سلامت روانیش هم توسط روانپزشک قانونی بررسی میشه و تایید میشه قوه ی تشخیص پسر که اصلا بچه نبوده!!!

بعد از اولین ملاقاتش با وکیل، تمام حرفهاشو عوض میکنه و بازی که وکیل هاش راه انداختو انجام میده.

خانواده ارمان به هیچ وجه زیر بار قتل نمیرن، خود ارمانم همینطور و میگه غزاله خودش اتفاد تو راه پله و خورد زمین و از سرش خون اومد و من ترسیدم بردم انداختمش تو سطل اشغال

حرف مادر و پدر غزاله اینکه تو اکه سوءنیت نداشتی و قتل تصادفی بوده چرا جنازه رو اینطوری امحا کردی، انداختی تو سطل، زنگ میزدی اورژانس که بیاد نجاتش بده اگه خورده بود زمین !!!

پسرشون تو زندان بهترین وضعیت رو داره و چندین محافظ که کمترین آسیبی نبینه یه وقت تو زندان

از طرفی تمام دوربین های خیابون ظفر رو چک کردن و دیدن ماشین بابای آرمان از خونشون اومد بیرون؛ گویا پدر آرمان هم تو مخفی کردن جسد دست داشته.

وکیل های بسیار بی شرفی که گرفتن و هر روز داغ مادر غزاله رو تازه کردن

انقدر پول و رانت و پارتی دارن که دائم زمان اعدام رو عقب میاندازن

حتی دیروز که جمعه بود و قوه قضاییه تعطیل

مادر غزاله به آرمان گفته بود: ما که آدمکش نیستیم. واقعیت رو بگو

بگو چه بلایی سر غزاله اوذدی

کجا جسدشو بردی

تا ببخشیمت

مامانش به یه تار موی غزاله راضیه

انقدر رانت و پارتی دارن که هرگز اعدام نمیشه !

تو صورت مامان بابای ارمانو ببین.

کسی که بچه اش قراره اعدام بشه تو حالت شک هست، اینها خیالشون راحته که بچشون اعدام نمیشه

خیالشون راحته که اعدام نمیشه واسه همین حرف نمیزنه

حتی یه بارم پای چوبه ی دار نبردنش

ببرن شاید اعتراف کنه

ولی هم خود ارمان و هم خانواده اش امید زیادی دارن که اعدام نمیشه

خاله های غزاله و مادرش ارایشگاه دارن

منم اون ارایشگاه میرفتم یه مدت

سر قلهک هستش

طفلی ها نابود شدن

حتی مادر آرمان یه روز برمیگرده به مادر غزاله میگه: برای پسرم پول خرج میکنم. بهترین وکیل هارو میگیرم و بعد از ازادیش میفرستمش خارج از ایران