2777
2789
عنوان

شوهرم داره تلافی میکنه دارم گریه میکنم

| مشاهده متن کامل بحث + 1140 بازدید | 64 پست
الان چ رفتاری کنم باهاش ؟

یه راه میگم یه کم سخته ولی انجامش بده سعی کن بچتو بیاری تو ذهنت و همه اتفاقای گذشته و پیش رو رو از ذهنت پاک کنی . به همسرت فک کن که تنها دوستش تویی مثل یه رفیق باهاش رفتار کن چون اونم مثل تو درگیره و راه برون رفت در مشکلش رو لجبازی دیده

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یه راه میگم یه کم سخته ولی انجامش بده سعی کن بچتو بیاری تو ذهنت و همه اتفاقای گذشته و پیش رو رو از ذ ...

چقدر خوبو منطقی حرف میزنی حرفات درسته کاملا ... درکش میکنمم خودم پارسال ب اول با مهربونی و خواهش و تمنا ازش خواستم ک برگرده و پدرم رو ببخشه و درک کنه ولی جواب نگرفتم منم برا اینکه فشار بیارم بهش تا  چندوقتی نرفتم خونه ی مادرش ولی اخر پدرشوهرم زنگ زدو دعوت کرد چون بی نهایت بهم احترام میزاره و هرگز هرگز حرمتو نشکسته حتی تو بدترین شرایط ب حرمت اون رفتم ولی تا کی من کوتاه میام مادرش باز ی دعوا و بی حرمتی جدید بهم میکنه 

الان تو اتاقم و دارم گریه میکنم 

شاید دلیلش شوک هایی بوده که تو محیط ناآرام خونه بهش وارد شده  .


بارداری پر از تنشی داشتم ماه اخرم سر ی کالسکه ب دعوای بدی کشیده شد جوری ک اخرش ب کتک کاری رسید ... وقتی شیر میدادمم پر از استرس بودم همیشه پر از نگرانی اعصاب خوردی تنش ...

بخدا ۲۳ سالمه کل دندونام خراب شده  کلیه درد دارم همشم ی جام درد میکنه بس ک بهم فشار عصبی میده ...

کی چی بشه ،حالا اینهمه بلا سر خودت آوردی کی براش مهم بوده کی یادش بوده فکر کردی فک و فامیل چقدر وقتشون برای ما می زارن شاید یه لحظه حرفو بزنن بعدم یادشون بره مردم انقدر خودشون مسائل مهمتر دارن

اتفاقا مخفی کاری و ماسمالی بدتره و باعث عذابته،،هر وقت گفتن نیومده بگو ((می شناسیدش که)) تاکی میخوای وجهشو حفظ کنی به بهای سلامتیت؟

یکی از فامیلام شوهرش اینجوریه هیچ وقت ماستمالی نکرد و کنار اومد انقدر اعصابش راحت شده و خودش عذاب نمیده حالا ما که میدونیم شوهرش اینجوریه مگه چی شده

حتی دیگه یادمم نیست


کی چی بشه ،حالا اینهمه بلا سر خودت آوردی کی براش مهم بوده کی یادش بوده فکر کردی فک و فامیل چقدر وقتش ...

ی سری چیزا نگرانی ها اتفاقات رفتارا دست خود ادم نیست 

خوب چقدر من تنها برم ؟ گیرم تلافی هم کردم و مهمونی طایفه ی اون نرفتم بازم جنگ اعصابه برا هر دومون برا بچمون 

انتطار دارم درک کنه اینهمه من ب خاطرش کوتاه اومدم اینهمه مادرش بی حرمتی کرد بهم بازم ی جعبه شیرینی بگیرم دستم برم بگم سلام بازم من خر اومدم شما میتونید هر سو استفاده ای حرفی طعنه ای خواستی ب من بزنی ؟کاس درک میکرد ک نمیکنه

چقدر خوبو منطقی حرف میزنی حرفات درسته کاملا ... درکش میکنمم خودم پارسال ب اول با مهربونی و خواهش و ت ...

مرسی عزیزم . شما سنت خیلی کمه برای مواجهه با مشکلات به این سنگینی. حق میدم بهت اینقدر اثر مخرب روت گذاشته باشه. یه چیزی بگم این خیلی خوبه که پذر شوهرت فرد محترمیه و هواتو داره تو هم هواشو داشته باش و محبت کن بهش مثلا یه شب اش درست کن ببر بگو بابا جون مخصوص برات اش اوردم و خیلی رو در رو با نادر شوهرت نشو کم کم مادر شوهرت هم خواهان توجه و محبت شما مسشه در واقع حس حسادتش رو برانگیختی

مرسی عزیزم . شما سنت خیلی کمه برای مواجهه با مشکلات به این سنگینی. حق میدم بهت اینقدر اثر مخرب روت گ ...

من خیلی احترامشونو داشتم ولی میدونی خیلی اوضاع خراب شد خیلی ماجراها داشتیم ک نمیتونم الان همه شو تعریف کنم 

ولی الان بشدت بدی دلشکسته ام 


مرسی عزیزم . شما سنت خیلی کمه برای مواجهه با مشکلات به این سنگینی. حق میدم بهت اینقدر اثر مخرب روت گ ...

میدونم بازم اخم و تخماش و سر کوچکترین چیزا تلافی هاش شروع میشه 

و اینم میدونم ک نمیتونم بخوابم دست خودم نیست هر وقت اینجوری میشیم اولین چیزی ک عذابم میده اینکه خوابم نمیبره 

از طرفی میدونم مادرم خیلی پیگیر میشه ک چیشد چرا یهو نطرش عوض شد بگم واقعیتو یا با شوهرم بد میشه و پشت سرش حرف میزنه ک من دوست ندارم واقعا یا هم ب من میگه کوتاه بیا این ینی اینکه باج بده بهش ..‌نمیدونمم چ دروغی بگم 

بگم ماموریته میگه خوب تو بیا منم تنها نمیزاره 

چون در این جور مواقع پدرها منطقی ترن شما هم ارتباطتت صرفا با پدر همسرت باشه با بقیه زیاد دمخور نشو و فعلا در حد دید و بازدید نرو فقط برو دم در یا اگه تو راه پله پدرشوهرتو دیدی بگو باباجون امشب مثلا اش میپزم برا شنا هم میارم میدونم دوست داری

میدونم بازم اخم و تخماش و سر کوچکترین چیزا تلافی هاش شروع میشه  و اینم میدونم ک نمیتونم بخوابم ...

مسائلت رو خیلی با خانواده خودت هم در میون نذار مگر اینکه خیلی حاد باشه ببین الان به قول خودت اختیار زندگی خودت هم نداری . خیلی صریح بگو شوهرم نیس خودمم حوصله ندارم . میخوام بمونم خونه کارای عقب افتاده دارم . 

چون در این جور مواقع پدرها منطقی ترن شما هم ارتباطتت صرفا با پدر همسرت باشه با بقیه زیاد دمخور نشو و ...

با پدرشوهرم خوبیم الانم باهاش ارتباط دارم ولی دوبار ک عمه ی همسرم اومده بود و همسرم گفت عمه ام اومده بریم دیدنش ب احترام پدر همسرم و عمه اش رفتم ک تا منو دید رفت تو اتاق منم سر پا با عمه ی شوهرم ی احوال پرسی کردم اومدم خونه 

من قصد قطع ارتباط نداشتم گفتم ک بعد دعوا همسرم غش کرد بعدم ک حالش خوب شد ب من گفت برو پیش مادرم توروخدا ب خاطر من نزار دعوا کش پیدا کنه گفتم باشه رفتم روشم بوسیدم حتی تولد پسرم همسرم دعوتشون کرد منم نگفتم چرا بعد اونهمه بی حرمتی ب من دعوتش کردی تا دعوایی پیش نیاد تو تولد پسرم کلی تدارک دیدم همسرم چند بار رفت پایین نیومد منم کاریش نداشتم پدر شوهرم تنها اومد و کادو داد منم ی شربت براش اوردم و کلی تشکرو احترام ‌... الان خدایی زور نیست ی ا م با این رفتاراش بازم من ی جعبه شیرینی بگیرم دستم برم خونش ک چی بشه؟

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

شغلللللل

zeyyynooo | 10 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز