2777
2789
قابلی نداشت
راجع به تمرین شناخت تفاوتها
گفتن یه پارچه نرم یه پارچه زبر رو بیارید و باهاشون تمرین کنید
و همینطور جسم داغ و جسم سرد
جسم نرم و جسم سفت - مثل یه توپ اسفنجی و یک گوی سفت یا مکعب پارچه ای و پلاستیکی
مفهوم دور و نزدیک
با قرار دادن اجسام در فاصله های مختلف

راستی گفتن تو این سن کودک کاملا خود محوره
فکر میکنه اون بدنیا اومده و افراد و اجسام و کلا اطرافش خلق شدن برای خدمت به اون
سعی نکنید با این حسش مخالفت کنید
چون باعث میشه تو بزرگسالی دچار ضعف اعتماد به نفس بشن
سنشون که بالاتر بره به موقع درکشون از اطرافیانشون درست میشه

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



در مورد رادین وقتی اجسام و اسباب بازی های مختلفی رو سمتش میگرفت
خیلی راحت قبولشون نمیکرد
نگاه میکرد- سبک سنگین میکرد و بعد اگه خوشش میومد قبلی رو مینداخت و اسباب بازی جدید رو میگرفت
و از اون چیزی که خوشش میومد دائم چشمش دنبالش بود ( مثلا از یک جوجه پلاستیکی خوشش اومده بود تا آخر اگه چیز دیگه ها هم میخواست بگیره با اون یکی دستش میگرفت)
گفت این واکنش ها یکی نشان دهنده اینه که کلا بچه محتاطیه و دیگه اینکه خواسته خودش براش مهمه و راحت ازش نمیگذره

دریا..........8 ماه
مامی رادین جون تعبیرت از اینکه نی نی مادرو خالق خودش میدونه خیلی جالب بود.
سن نی نی ها رو تو پستاتون بذارین مامانا ممنون

رابطه با محبت و دوستانه پدر و مادر از اون چیزاییه که واقعا به بچه احساس امنیت میده و خلافش هم واقعا بچه رو داغون میکنه. سعی کنین محبتتون رو نسبت به هم جلوی بچه ابراز کنین. تازه این الگویی برای ابراز احساسات هم میشه براش.
دریا.........8ماه
الان که سن 4 دست و پا رفتن بچه هاست، امن بودن محیط اطراف خونه هم خیلی مهمه. باید فضا رو جوری آماده کنیم که مجبور نشیم هی بهش بگیم نکن بشین دست نزن...!اینجوری هم جلوی رشد و کاوشگری اونو میگیریم هم غیر مستقیم این پیامو بهش میدیم که اطرافت خطر زیاده.
رادوین 3روز تا 10ماهگی
بازی گل یا پوچ طوری که گل توی دستتون دیده بشه و بچه به راحتی بتونه پیداش کنه بعد از پیدا کردن اونو مورد تشویق قرار بدین
در همه چیز انعطاف پذیر باشید و از زور استفاده نکنید و کاری نکنید که کودکتان از شما بترسد با بردباری صبور بودن را به او بیاموزید
هیچگاه مسخره اش نکنید و کاری نکنید که احساس شرمندگی کند نگذارید احساس حسادت کند وگرنه یاد میگیرد احساس گناه کند
او را همانطور که هست بپذیرید تا یاد بگیرد دوست داشته باشد
اگر از او تمجید کنید فردی قدر شناس خواهد شد
اگر اظهار خرسندی نسبت به او بکنید خودش را دوست خواهد داشت
اگر برای تلاشهای او ارزش قائل شوید او برای خودش تایین هدف خواهد کرد
صادق باشید تا روراستی را یاد بگیرد و به احساس امنیت بدید

برگرفته از کتاب همه کودکان تیز هوشند اگر.........
دریا.............8 ماه

چند وقت پیش برنامه اپرا رو میدیدم راجع به خانومایی بود که به دلیلی خودشونو رها کردن و به خودشون نمیرسن. یکی از اونا مامانی بود که بعد زایمان 2 تا بچه ش تمام زندگیش شده بود رسیدن به اونا و خودشو رها کرده بود کلی اضافه وزن پیدا کرده بود و....
یه حرف جالبی زد خیلی به دلم نشست. میگفت من از صبح که بچه ها میرفتن مدرسه به این فکر بودم چی درست کنم که خوب و مقوی باشه و همش مشغول کارای خونه بودم تا اونا که اومدن همه چی مرتب باشه و غذای خوبی جلوشون بذارم. وقتی بچه ها میومدن خسته بودم و نمیدونستم که :
وقتی بچه از در میاد به چشم های من نگاه میکنه ببینه برق خوشحالی از دیدنش و برگشتنش تو چشای من هست یا نه... و به میز غذا نگاه نمیکنه ولی من از بس خسته بودم چشام برق نمیزد...

دقت که کردم اینو تو دریا هم دیدم صبحا که از خواب پا میشه و ذوق منو از بیدار شدنش میبینه کلی میخنده و خوشحال میشه
دوستان یه سوال میپرسم با دقت جواب بدین...هم به درد خودمون میخوره هم مامانهای دیگه :

3 اشتباهی که در این مدت زمان بودن نی نی ها مرتکب شدین و الان با گذشت زمان میگید ایکاش اینکارو نکرده بودم چی هست ( اشتباهی که در مودر خود کودکتون باشه !
اول خودم میگم که مطلب روشن تر بشه :

1) تا ماه 5 نیکا رو توی تخت خودش میزاشتم و اجازه میدادم خودش بهوابه ولی بعد از اینکه اومدم اینچا بنا به شرایط سخت مسافرت و یک ماه تو هتل بودن و ... همه برنامه هام بهم خورد و الان نیکا عادت کرده روی پای خودم بخوابه و اصلا نمیتونه به تنهایی تو تختش خوابش بگیره :(

2) نباید عادتش میدادم با پستونگ بخوابه ( نه با شیشه شیر نه سینه ) ...گرفتن هر کدوم از اینها کلی مشکلات داره و من الان در هراس این هستم که چطوری نیکا رو به خواب مستقل برسونم :(

3) اتاق خوابش رو باید همون ? ماهگی که از هتل اومدم خونه جدا میکردم :(

...............

انگار همه مشکلات من با نیکا در مورد مسئله خوابشه :) ...هر چند هنوز خیلی زوده که به اشتباهاتمون پی ببریم ولی من همین چیزا فعلا یادم اومد :)
منم فکر می کنم نباید هستی رو به خوابیدن با پستونک عادت می دادم و حالا فکر اینم چه جوری ازش بگیرم :(
مرجع کامل برگزار کنندگان تولد،کیک فروشیها،فروشگاههای لوازم تولد،عمو موسیقی ها و...             http://www.soorshop.com
1-در مورد رادین از اونجایی که فصل خوبی بدنیا اومد و من هم تا 6 ماه خونه بودم و کلا اهل گشت و گذاریم
از روز اول اون تا 6 ماهگی هر روز درمیومدیم بیرون
تو اون 6 ماه چندین بار مسافرت رفتیم
حالا رادین خیلی ددری شده
اگه یکروز در نیاد کلافه میشه
از طرفی هوا سرده از طرف دیگه منم از سرکار میام خسته ام
نمیتونم ببرمش بیرون
واسه همین غروب دیگه بیقرار میشه تا در بیاریمش بیرون
2-در ضمن 6 ماه اول همش تو شلوغی بوده
الان اگه من و اون تنها باشیم میگه حتما باید پیش اون باشم
عادت نکرده تنهایی خودش رو سرگرم کنه
3- خونه مامان بزرگش از صبح وای نمیسن گرسنه اش بشه بعد بهش غذا بدن
هر دفعه دو - سه قاشق میخوره
دوباره 1 ساعت بعد 2-3 قاشق دیگه
عادت کرده غذاشو ذره ذره بخوره و این خیلی اذیتم میکنه

مهدیار مامان ......9 ماه و نیمه

اول با تشکر از مطالب خوب و مفیدتون

کارهایی که پشیمونیم و حسابی خودمون رو سرزنش میکنیم......اما واقعآ شاید تو اون شرایط راه دیگه ای هم نبود مخصوصآ با بی تجربگی ما!

1.به خاطر رو دروایسی و بی تجربگی مانع بغل کردنش نشدم و بغلی شد اساسی و تا 7 ماهگی واقعآ اذیتمون کرد و هنوز هم گاهی اما کمتر

2. به علت دل دردای شدید پسرم مجبور بودیم همش بغلش کنیم و راه بریم و دیگه مرتب میذاشتیمش روی سینمون بخوابه و این شد عادت و هنوز هم بعد از 9 ماه و نیم درست روی زمین نمیخوابه همش دوست داره تو بغل بخوابه.....با این کار هم خوابش کم شد و هم سبک(هنوز که هنوزه با خوابش مشکل داریم)

3.چون نوه ی اوله از دو طرف یکم دارن لوسش میکنن و قشنگ میبینم لوس شده اما نمیدونم چه جوری جلوش رو بگیرم.نمیتونم همش با خانواده ها جنگم.......بالاخره نوشونه و دوسش دارن!
ولی در کل بیشتر مشکلات من سر خواب مهدیاره............واقعآ میجنگه و نمیخواد بخوابه
باران هم به شدت ددریه. و تازگیا برای اینکه خواسته اش رو انجام بدیم چنان اشکی میریزهههههههه
نبودنِ تو فقط نبودن تو نیست، نبودنِ خیلی چیزهاست...کلاه روی سرمان نمی ایستد! شعر نمیچسبد...پول در جیب مان دوام نمی آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب.......ما بی تو فقیر شده ایم مادر💔
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792