بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم. 🚲
من اشتباه کردم و جلو نشستم و
خدا عقب ،
فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت.
تا این که جایمان را عوض کردیم
حالا آرام شدم و هر وقت از او می پرسم که
کجا می رویم؟
برمیگردد و با لبخند می گوید:
” تو فقط رکاب بزن “☺️
من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم. 🚲
من اشتباه کردم و جلو نشستم و
خدا عقب ،
فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت.
تا این که جایمان را عوض کردیم
حالا آرام شدم و هر وقت از او می پرسم که
کجا می رویم؟
برمیگردد و با لبخند می گوید:
” تو فقط رکاب بزن “☺️
من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم. 🚲
من اشتباه کردم و جلو نشستم و
خدا عقب ،
فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت.
تا این که جایمان را عوض کردیم
حالا آرام شدم و هر وقت از او می پرسم که
کجا می رویم؟
برمیگردد و با لبخند می گوید:
” تو فقط رکاب بزن “☺️
قبول کردم صحرا جون فقط بلد نیستم چجوری پیغام بدم و بخونم
من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم. 🚲
من اشتباه کردم و جلو نشستم و
خدا عقب ،
فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت.
تا این که جایمان را عوض کردیم
حالا آرام شدم و هر وقت از او می پرسم که
کجا می رویم؟
برمیگردد و با لبخند می گوید:
” تو فقط رکاب بزن “☺️
من و خدا سوار یک دوچرخه شدیم. 🚲
من اشتباه کردم و جلو نشستم و
خدا عقب ،
فرمان دست من بود و سر دوراهی ها دلهره مرا می گرفت.
تا این که جایمان را عوض کردیم
حالا آرام شدم و هر وقت از او می پرسم که
کجا می رویم؟
برمیگردد و با لبخند می گوید:
” تو فقط رکاب بزن “☺️