زهره جون ... مادر منم همینطوره و حتی خیلی بدتر ...
من که اصلا رو کمک هیچ کس واسه همیشه حساب باز نکردم و نمیکنم و نیازی هم نمیبینم ... با هر کسی که باشه و بخواد زندگی شیرین منو به هم بزنه حتی برای لحظه ای , به راحتی دوری و دوستی رو انتخاب میکنم و به راحتی رابطه رو کم میکنم ... هیچ وقت نمیزارم ترس از اینکه شایددددددددد نیازی به کسی باشه همه ی اخلاقهای گند اون شخص رو تحمل کنم !!!
حتی اگر مادرم باشه ... چارچوبی داره ... هر کسی حریمی داره برای خودش .. بنظر من اینجا مادرت مقصره ... متاسفانه من هم این مشکل رو اوایل داشتم و واقعا نشستم دو دو تا چهار تا کردم دیدم چرا باید این لحظه های شیرین رو بزارم خرابش کنن ... الان نمیزارم کسی دخالت کنه و کسی به کسی از گل نازک تر بگه ... فقط با دوری و دوستی ...
مادرم خیلیییییییییی کارا کرد دخالت کنه ... اصلا اینطور بگم که من دو تا مادر شوهر دارم .... تا این حد!!!
من که تنهایی رو با همه ی سختی هاش شیرین میبینم ... و نمیترسم از چیزی که نرسیده ... و نمیترسم از اینکه شایدددددددددددددددد کمی نیازی پیدا کنم ... چون ترس از آینده ای که نرسیده دست و بال فکرمو میبنده ...
نترس ... راحت باش ... حق و عدالت رو رعایت کن ... همسرتو از خودت دور نکن ... همسرت برات میمونه و بس !
افسوس روزی خواهد آمد که بی دینی، نمادروشن فکری است!(دکتر علی شریعتی )