2777
2789
عنوان

شما جای من بودید چکار می کردید؟ ( مهد کودک)

| مشاهده متن کامل بحث + 1165 بازدید | 61 پست
سلام عزیزم نمیدونم حرفام دلسدت میکنه یا خوشحال... ولی من شرایط مشابه شما رو تجربه کردم دخترمو از یک سالو نیمه بخاطر دانشگام میزاشتم مهد اونم اولش بهم چنگ میزد و ازم جدا نمیشد تا بعد دیگه بقول شما بی خداحافظی میرفت تو. حدودای 7صبح میزاشتمش تا غروب ک کلاس داشتم بعد ک درسم تموم شد سه سال و نیم بود و چون میدیدم ک خیلی دوست داره با اینکه خودم خونه بودم بازم میزاشتمش از 8 تا 1. بعد چندتا با تجربه منصرفم کردن گفتن بچه گناه داره، همه چی ک آموزش نیست، محبت و گرمای خونه ی چیز دیگه ست... خلاصه بعد از چند وقت دیگه نبردمش مهد و خونه بود. اوایل خییییلیییییی سختم بود هر روز با گریه ب همسرم زنگ میزدم میگفتم بیا بچه تو جمع کن داره جون منو میگیره ولی بعد یکی دوماه دیگه باهم اکی شدیم.. حدود یک سال و نیم خونه بود تا امسال ک رفت پیش دبستانی و الان ک فکر میکنم هیییچ وقت خودمو بخاطر اون چندماهی ک خونه بودمو اونو گذاشتم مهد نمیبخشم... چون از امسال تا حداقل 20سال دیگه باید هر روز صبح زود بخاطر مدرسه و دانشگاه بیدار بشه و تو سرما و گرما بره بیرون. کاش میزاشتم تو خونه باشه و زمانی ک محدودیتی نداره و فرصت داره بچگی کنه...
یا امام رضا،، تو که آخر گره رو وا میکنی/پس چرا امروز و فردا میکنی... سوی چشمم دخیل پنجره فولادت آقا...

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



بنظرم هفته ای یکی در روز ببرش کلاس یا خانه بازی. .. اینجوری هم اون براش ی تنوعی میشه هم بعدها عذاب وجدان نمیگیری...
یا امام رضا،، تو که آخر گره رو وا میکنی/پس چرا امروز و فردا میکنی... سوی چشمم دخیل پنجره فولادت آقا...
همه روانشناس ها هم میگن بعد 3سال مهد لازمه برای ارتباط اجتماعی و مستقل شدن بچه ها پسر من امسال رفت پیش 1 خیلی راحت با محیط جدید کنار امد اصلا لزومی نداشت کنارش بمونم بعضی بچه ها تمام وقت به مامانشون چسبیده بودن و گریه میکردن
متأسفانه بچه ها مشکلاتی رو که اونجا دارن خیلی کم بیان می کنن بچه من کلی ازش می پرسم تا میگه مثلا بچه ها من رو زدن یا میرم دستشویی بچه ها میان در رو باز می کنن و...
خدایا با هر نفس که می آید و می رود تو را شکر دوست دارم در هر نفس به یاد تو باشم
دختر من با اینکه بیشتر از دوساله دیگه مهدش نمیره ولی هنوز گاهی میگه زنگ بزن با خاله صحبت کنم یا بهش سر بزنیم...
یا امام رضا،، تو که آخر گره رو وا میکنی/پس چرا امروز و فردا میکنی... سوی چشمم دخیل پنجره فولادت آقا...
میچکا جون دقیقا حرف دل ملامت گر منو زدی. تمام دلایلی که بخاطرش خودمو ملامت می کنم را گفتی . اما دل حمایت گر ممهد و اجتماعی شدن پسرم هم دست از سرم بر نمی داره. می گم برای تولدش حتی یک‌بچه تو فامیل و دوست نیست که بیاد تو جشن تولدش ولی تو مهد کلی دوست می تونه داشته باشه
آرامیس جون شما می تونی یه مهد نزدیک خونه بزاری که خودتون ساعت 8-9 صبح ببری. بعد ناهارم بیاریش خونه. چون تو اون تایم مهدها آموزش و بازی ارن. بعد ناهارم که خوابه نیازی نیست مهد بمونه. اینطوری عذاب وجدان صبح بیدار شدن زود هم نداری. ولی خوب بدم نیست بچه ها نظم و ترتیب بیدار شدن رو از 3 سالگی یاد بگیرن.
هستی جان گنار اومدن با مدرسه ب خود هر بچه برمیگرده... دخترمنم خیییلیییی راحت رفت سر کلاس و اصلا کاری ب من نداشت ولی ی حالت خاصی داشت نمیدونم چجوری بگم باید خودتون تو چشمای بچه تون اینو ببینید تا پی بحرف من ببرید انگار خیییلیییییی از معلمش حساب میبرد یا بهتره بگم میترسید! خیییلییییی مظلوم نشست رو صندلی و هرچی بهش میگفتن میگفت بله چشم بله چشم... خیلی دلم براش سوخت. .. شاید قبلا تو مهدشم اینجوری بوده یا شاید دعواش کرده باشن ک تو پیش زمینه ذهنش مونده باشه... با اینکه مهد دخترم یکی از بهههههترین مهد های تهران بود و چون ی جوری آشنا درومدیم اینو میزاشتن رو سرشونگچ حلوا حلواش میکردن ولی باز این غم توی چشمش بود...
یا امام رضا،، تو که آخر گره رو وا میکنی/پس چرا امروز و فردا میکنی... سوی چشمم دخیل پنجره فولادت آقا...
آرامیس جون اسم مهدش و محدودش کجاست؟ اگه به من نزدیک باشه برم ببینمش منم پسرمو بذارم؟ به نظر من کار خوبی میکنی، مگه بچت بیقراری میکنه؟ وقتی با رغبت میره یعنی به خونه ترجیح میده.
اجتماعی شدن بچه ب روحیه و ذات اون بچه برمیگرده عزیزم بخدا منم اونموقع همین توجیه ها رو میکردمش و میزاشتمش مهد ولی الان میفهمم چ اشتباهی کردم... اشتباهی ک دیگه هییییچ وقت جای جبران نداره... ینی اگه دوباره بچه دار شم و مثلا اون موقع سرکار برم مطمءن باش کارمو ول میکنم تا بچه مو با تمام سختی هاش کنار خودم نگه دارم...
یا امام رضا،، تو که آخر گره رو وا میکنی/پس چرا امروز و فردا میکنی... سوی چشمم دخیل پنجره فولادت آقا...
آرامیس جان شرایط هر کس با یکی دیگه فرق میکنه و خودش باید با توجه ب شرایطش تصمیم بگیره... این تجربه من بود ک گفتم بازم هر جور ک خودت میدونی تصمیم بگیر...ش
یا امام رضا،، تو که آخر گره رو وا میکنی/پس چرا امروز و فردا میکنی... سوی چشمم دخیل پنجره فولادت آقا...
میچکا جون بچه ها از سه سالگی باید مهد برن. شما موقعی که هنوز وقتش نبوده و دخترتون هنوز حرفم نمی زده گذاشتی مهد. من دخترم مشاور داره به شدت تاکید کرد که تا سه سالگی باید پیش شما باشه بعدش روزی 2-3 ساعت بزار مهد. یا زمین بازی ببر. با کلاس بزار اجتماعی شدن اکتسابی است . و این موضوع از سه سالگی شکل می گیره
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز