مادرشوهرم که تو مریضی پدرشوهرم دعوا راه انداخت و شوهرم هم رقت پیش اونا و نیومد 2روزه تو خونشون دعواست و پدرشوهرم از خونه بیرونش کرده رفته خونه دخترش اره این خداست من گناهی نداشت فقط تنها نفرینم این بود تو که می خوایی منو از چشم شوهرم بندازی خودت از چشم بیفتی نمی گم خوشحالم ناراحتم هستم اما خداشاهده خانوادم نبودن شب تا صبح تو بیمارستان تنها فقط گریه کردم
لعنت به هرکی که بین زن و شوهر رو بهم میزنه...
البته بعضی عروسا هم دیگه شورش رو درمیان...مادرشوهره نفس بکشه میگن این میخواد بین ما رو بهم بزنه. البته صاحب تاپیک ابدا با شما نیستم
خدا آه مظلوم رو بی جواب نمیذاره.
کلىد اسرار
ای جانم حالا بهتری؟ دلت رو شکوندن عزیزم حالا بهتر درک میکنن که چی کشیدی...
سیر کاپیسی
حالا باران جان حال خودت بهتره؟شوهرت از کارش پشیمون شد؟
شوهرت چی پشیمون شد که پیشت نیومد از دلت در اورد
شوهرت دیگه نیومد بیمارستان
خدایا کی کی خدا بودنتو پس به من نشون میدی
اره شوهرم امروز گفت حلالم کن مادرم اسرار کرد بمونم گفت بری دنبالش شیرمو حلال نمی کنم
نه خودم مرخص شدم اومدم اما امروز به شوهرم گفتم چیکارکرده بودم که نیایی وادبم کنی بگو شاید متوجه نشدم ودلتونو شکوندم گفت مادرم از وقتی باردارشوی حسودی می کنه می گه جاش سفت شد میگه ارزو به دلم موند طلاقش بدی نوه ی خواهرمو برات بگیرم
چه بدبختیم من و چه کج اندیشه مادرشوهرم حلالش نمی کنم کسایی که جمعه شب بودن تو تاپیکم میدونن چه طور عذاب می کشیدم خانوادمم نبودن کنارم تنها وغریب تو بیمارستان فقط گریه می کردم به خاطر عقده ای بودن یه زن 70ساله خداازش نگذره
ننه فولاد زره اس
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز