1 ساله که عروسی کردم. شوهرم با هزار عشق و علاقه اومد جلو. خیلی خیلی دوسم داشت. به خاطرم جلوی همه وایساد. التماسم کرد تا باهاش ازدواج کردم. اما حالا همه اونا یادش رفته. خیلی بی احساس شده. یه ذره عاطفه تو وجودش نیست. فقط دخترمونو دوست داره. منو هیچ جا نمی بره. هیچ محبتی بهم نمی کنه. بارها باهاش صحبت کردم. میگه من همین طوریم. عوض نمیشم. میگم بهم محبت کن. بهم توجه کن. میگه توقعت زیاده.
برای همه خوبه الا من. همه میگن خوش به حالت شوهرت فلانیه. ولی هیچ کس از دل خون من خبر نداره...
به خدا از هیچ چیزی براش کم نمی ذارم. خونه داری و اشپزیم هم خیلی خوبه. حتی وقتی ارایشگاه میرم و بهترین لباسارو می پوشم بازم بهم توجه نمی کنه. ازش بیزار شدم. دلم نمی خواد ببینمش. خیلی از زندگی باهاش سرد شدم.
شوهر من از نظر فامیل یه شوهر نمونه س . چون کارمنده و البته منم کارمندم . به من سختگیری نمیکنه . جلو فامیل حرفای خوب میزنه . ولی خیلی یکنواخته . اصلا نمیدونه مسافرت چجوری خوش بگذرونیم . چیزای تکراری دوس داره . تمام فکرش حرفای فامیل و مادرشه . من یه شوهر باحال میخام . پوسیدم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
به نظر من با مشاور خانواده مشورت کنید، مرکز روانشناسی و مشاوره شیوا به شماره 02188257030 (خانم دکتر شیوا فرمانی)، و مرکز روانشناسی و مشاوره دانشگاه شهید بهشتی (02144664071) تماس بگیرین. خیلی میتونن کمکتون کنند.
به نظر من با مشاور خانواده مشورت کنید، مرکز روانشناسی و مشاوره شیوا به شماره 02188257030 (خانم دکتر شیوا فرمانی)، و مرکز روانشناسی و مشاوره دانشگاه شهید بهشتی (02144664071) تماس بگیرین. خیلی میتونن کمکتون کنند.
ای خدا نگین.من دیشب تا نزدیکای صبح گریه می کردم. دو ساعت دیر اومدم سرکار .با چشای پف کرده. شوهرم خیل ...
دقیقا مثل این چند شب ک من تا صبح گریه میکنم دقیقا شوهر منم کوپی شوهر شماست نمیدونم چیکار کنم خسته شدم و گاهی ب جدایی فکر میکنم ولی باز یاد دخترم ک میفتم پشبمون میشم