سلام بارها خواستم برای این بیماری ک اکثر ادم ها درگیرش و امروزه جا افتاده و بنده ی تجربه سخت ازش داشتم تاپیک بزنم اما خب نشده. در ابتدا بگم ک پسوریازیس ی بیماری خودایمنی ک باعث اختلال و تغییر یسری فرایند میش و باعث میش ک سلول پوستی ب سرعت فعالیت کنن و بخاطر همینه ک این بیماری همراه با پوسته ریزی یا فلس هست .اما در طب سنتی این بیماری مشکلشو از گرمی کبد میدونن و در طب مدرن این بیماری در هیچ کجای دنیا درمانی نداره و فقط کنترل میش و حتی اگ تحقیق هم کنید متوجه این موضوع میشید
بنده حدود یکسال پیش درگیر این بیماری خیلی مسخره شدم و از سرم شروع شد هیچ اشنایی با این بیماری نداشتم و اول ی مقدار از کف سر و روی بازوم بود که بعد که به دکتر مراجعه کردم فهمیدم همچین بیماری و در عرض دو ماه بدنمو بیشتر درگیر کرد و من پزشکمو تغییر دادم اما در همین حین من دست نکشیدم و بیکار ننشستم و مدام در حال تحقیق رجب این بیماری بودم حتی دست به خوددرمانی و خیلی کارا زده بودم حدود دوماه بعد هم تحت نظر پزشک دیگ بودم
حال روحی ب شدت بدی داشتم اما سعی میکردم خیلی محکم باشم
و باید بدونید برای ی ادم ک خیلی به ظاهر و زیباییش اهمیت میده این موضوع چقدر میتونه سخت باشه
من هیوقت تکیع نکردم ب طب مدرن و کاملا میدونستم ک این بیماری درمانی نداره و بخاطر داروهای کورتون دار بدنم واکنشاش بیشتر میشد تا شد تو نت با پرفسور خیراندیش اشنا شدم و شاگردشون جناب صادقی منش ک چندتا کلیپ ازشون دیدم که درمان کردن از طرفی دوست نداشنم تو شهرمون پیش هر کسی برم واقعا دیگ نمیخاستم بدتر بشم
حدود هست ماه تحقیق کردم و در نهایت تصمیم گرفتم حتی برم اونور اب اما دست کشیدم و ب خونوادم گفتم ک میخام دلمو بزنم ب دریا و یه روش جدیدو شروع کنم یا میشه یا ن
شاید باورتون نش من حتی خواب نداشتم حال روحیم ب شدت بد بود و داشتم دچار افسردگی میشدم اما محکم بودم
من وقتی داروهامو ول کردم و با جناب صادقی منش حرف زدم و از همه بیشتر از صداقتشون خوشم اوند ک وقتی گفتم واقعا درمان دار گفتن یا باور کن و شروع یا قطع میکنیم و ب سلامت و من شماره مشاورشونو گرفتم
حدود یکی دو هفته بعد ویزیتم طول کشید که داروهام برسه
و من یه شب خوابیدم و صبح کل بدم پر از قرمزی و واکنش شدید. بود
نمیدونین چقدر سختع
خارش درد وضعیت پوسته ریزی بدش
و من حتی توجه به ناامیدی مادرم نکردم
میدونین چرا چون وقتی داروهای کورتون دار ول کردم بدنم داشت میزد بیرون و خودشو نشون میداد
حدود دوماه وضعم همین بود داروهام رسید و مصرف میکردم
شاید اون بین خیلیا ناامیدم کردن شاید میگفتن ن اما من یه تنه جنگیدم و خونوادم مثل یه کوه کنارم بودن و مادری داشتم ک تموم کارام حتی داروهامو میداد و میددیم چه شبایی ک تا صبح وقتی از درد بیدار بودم و گریه میکردم کنارم بود و گریه میکرد
اما من با محکم بودنم سر دوماه بچه ها معجزه دیدم و ب خودم افتخار میکردم ک مشاوری داشتم ک مدام پیگیرم بود و مشاورم حدود16سال خودش درگیر این بیماری بود و درمانش کرد
و من حدود یسال ک بیماریم درمان شده
بارها اینجا به خیلیا شماره مشاورمو دادم خیلیا بهم گفتن دارم دروغ میگم اما ارزو میکنم کسی دچارش نش همین