سوالای سخت میپرسه و ترسناک خو برگام ریخت من😭
میگه مامان اون کی بود دیشب که من داشت خابم میبرد منو از پشت پنجره نگا میکرد گفتم حتما خاب دیدی گفت نه بیدار بودم اون شکل تو بود پیرهن راه راه داشت عین پیرهن تو گفتم پس حتما من بودم گفت نه تو که منو گزاشته بودی رو پات تکون میدادی
گفت چرا شکل تو بود مگه من دوتا مامان دارم😭گفتم نه عزیزم حتما فرشته بوده
گفت پس توام فرشته ای مگه چرا شکل اون بودی گفتم اره مامان ها همشون فرشتن میگه پس بال هات کو گفتم فرشته بدون بال ام میگه فرشته های بالدار کجان گفتم پیش خدا
و این شد اغاز کوهی از سوال
خدا کجاست گفتم خدا همه جا هست
چه شکلیه چرا من صداش میکنم جوابمو نمیده
من میخام برم پیش خدا
بابا هم فرشتس
من چی منم فرشتم
خدا الان خابه یا بیدار
هنوز داره میپرسه😭
من الان میترسم یعنی چی دیده اصلا و ابدا بچه خیال باف یا دروغ گویی نیست
شبا انقدر سوال میکنه کم میارم من واقعا دلم نمیخاد تصورات خودمو بهش منتقل کنم میخام بزرگ شه خودش راهش و انتخاب کنه خدارو بشناسه خوب و بد رو و از جواب دادن تفره میرم ولی نمیشه😒