خدا شعور بهشون بده, می فهمم چی میگی منم با مادر شوهرم یه جا بودیم تو یه طبقه چهار سالی که اونجا بودم خواهر شوهرم یه روز در میون می اودمد با سه تا بچه هاش بعد که ما را ذله کردن جدا شدیم, اولین بار که اومدن دخترش اومد بهم گفت مامانم میگه زندایی بده
اینم جای تشکرشون بود چقد پذیرایی و بربز و بپاششونو جمع کردن زایید من رفتم ده روز پیشش مامانش پیر بود
خلاصه که لطف زیاد نکن بعد پشیمون شی