2777
2789
عنوان

خاطرات بامزه کوچولوهای بهار 90

| مشاهده متن کامل بحث + 6303 بازدید | 41 پست
آنیتا هر وقت کار خلافی ! میخواد بکنه منو نگاه می کنه و بعد یواشکی کارش رو انجام میده ، ببینه حواسم بهش هست جیغ میزنه و در میره یه گوشه دوباره کارش رو انجام میده بچه م خسته هم نمیشه ما همین طور دور اتاق میدویم با هم
ما یک مشت خاطره‌ایم.. هر کدوم برای کسی تلخیم

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

دریا همش دلش میخواد گلهای قالی و عروسکهای روی پوش تشکشو بگیره فکر میکنه میشه برشون داشت وقتی هم دست میزنه چیزی تو دستش نمیاد اعصابش خورد میشه و گریه میکنه! حالا یکی بیاد به این دخملک بقبولونه اونا دوبعدین برداشته نمیشن!!
ستایش من شبا که خوابش میاد خوش خنده میشه.رودست باباش لم میده.من باهاش دالی بازی میکنم اونم غش میکنه از خنده.نمیدونین چه جیملی میشه.واااایییییییییی میمیرم واسش
مادرم..پدرم ..همسرم..عشق و وجود شما را با هدیه ای که خداوند به من داد بیشتر درک کردم..فرشته ی پاکم ستایش!
وقتی غذا نمیخواد تا قاشق میره تو دهنش میخنده میگه :پوووففففف همه غذاها میاد بیرون.می بینین چه بلایه؟
مادرم..پدرم ..همسرم..عشق و وجود شما را با هدیه ای که خداوند به من داد بیشتر درک کردم..فرشته ی پاکم ستایش!
بارن متولد 14 فروردینه. سه شنبه پیش نزدیک اومدن باباش بود. حدود یه ربع به 4! رفته بود نشسته بود دم در منتظر باباش. منم نگاهش میکردم. احساس کردم داره با چیزی ور میره. ولی چیزی نمیدیم. پشتش به من بود. یهو یه دستوش دیدم که سیاه سیاه شده!

بله! باران خانوم قوطی واکس تازه خریده شده رو پیدا کرده بود و بازش کرده بود و داشت حالی میبرد! شیرجه زدم طرفش. بغلش کردم و از خودم دور گرفتمش! دور دهنش سیاه بود. تمام لباسهاش و دست و پاهاش! ترسیدم واکس خورده باشه. پای دندوناش سیاه بود. با دستمال کاغذی پاکش کردم. همین طوری مستاصل مونده بودم. گذاشتم سر جاش همون محل جنایت! :) و ازش عکس گرفتم.

خواستم صبر کنم شوهرم بیاد و کمک کنه ببریمش حموم. اما دیدن باران همش دستشو به طرف چشم و دهنش میبره. بردمش حموم. میترسیدم سر بخوره از دستم. نشستم زمین. یه ده دقیقه ای مبارزه داشتیم. هم ازم فرار میکرد و گریه میکرد و هم بهم پناه میاورد. با اینکه بچه می می خوری نیست همش میخواست می می بخوره.

تموم سینه و دست های منم سیاه شده بود. تا صورتشو میشستم با دستاش سیاهش چشماشو میمالید و منم با فشار میشستمش و اونم هوار میکشید. شوهرم نمیدونم چرا اون روز به نظرم تاخیر داشت. با بدبختی شستمش و حوله پیچیدم بهش و آوردمش بیرون. لباس که تنش کردم شوهرم اومد. میگفت داری میری جنگ؟( بس که صورتم خط خطی سیاه بود. )

با هم شسوارش کشیدیم و منم رفتم حموم. از بس به فکر موکت بودم که 5 بار سرمو شستم! آخه خونه سازمانی هستیم و تا یکی دو ماه دیگه میخوایم بریم خونه خودمون و اینو تحویل بدیم. خلاصه اومدم بیرون و دستور بریدن موکت رو دادم. چون بزرگ و یک تیکه بود. شوهر بیچاره ام موکتو بردش و شستش. هنوز چند لکه مونده!

سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ

سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ

سایت آپلود عکس و آپلود سنتر فایل ایران بلاگ
نبودنِ تو فقط نبودن تو نیست، نبودنِ خیلی چیزهاست...کلاه روی سرمان نمی ایستد! شعر نمیچسبد...پول در جیب مان دوام نمی آورد! نمک از نان رفته!!! خنکی از آب.......ما بی تو فقیر شده ایم مادر💔
اخه بگو بچه تو میری اونچا چکار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عاشق رفتن زیر میزه...........................ولی....

آپلود عکس کوچولوهای فارسی

ولی نمیتونه دوربزنههههههههههههههههه گیر میکنه
هر روز ما همین بساط رو داریم
نمیدونم چکار کنم

آپلود عکس کوچولوهای فارسی
*ان هو الا ذکر و قران مبین*
نیمای عسلی
نه ماهشه از اول تو تخت ما با ما می خوابید .اوایل خوب بود .جا به هممون می رسید از 5 ماهگی باباش رو فرستاد رو زمین بخوابه.
حالا یه چند مدنیه اینقدر می خواد بخوابه باید غلط بزنه تا خسته شه .و اگه مانعی سر راه غلط زدنش باشه گریه می کنه و نمی خوابه.
نصف شبا همش من و اون با هم جنگ داریم سر جا اون به من می خوره منم خوابا لو تکون نمی خورم
یه شب اونقدر با غلط زدنش منو جابجا کرد که نصف شبی متوجه نشدم وواسه اینکه جا واسه اون باز کنم خودم از تخت غلط خوردم افتادم رو زمین
اخ که نمی دونین نمی تونستم گریه کنم یا اینکه از کار این بچه بخندم
تازه وقتی تو تاریکی با عصبانیت بهش نگاه کردم تا جابجاش کنم نیوفته دیدم 2 تا چشم گرد و قلمبه منو داره نگاه میکنه و می خنده
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=777159
ببینین ضرر نمی کنین
کفش مارکدار سایز 37.5-38 انگلیس ( سایزش استاندارد هست )
پاخورش خیلی شیکه
لباسای در حد نو و نو
http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=784979&PostID=30752364#30752364
امروز وقتی تو روروئک گذاشتمش کم کم رفت سمت گلدون.
چشماش گرد شد و تمام سعی اش رو کرد که ساقه گل رو تو دستش بگیره....


اولین شیطنت ناز گل ِ من به روایت تصویر:

آپلود عکس کوچولوهای فارسی
بالاخره موفق شد:

آپلود عکس کوچولوهای فارسی

و...

آپلود عکس کوچولوهای فارسی

نمیدونید چه تلاشی برای گرفتن ساقه گل میکرد:)
ای وای مردم از خنده از دست شیطون کوچولو ها منم از شیطونی پریا پس باید عکس بگیرم دیروز مشهد باران میومد و بیرون اطاقمون جای پنجره صفحه آلومینیومی هست وقتی بارون میخورد بهش و صدا میداد پریا میترسید و گریه میکرد
هر وقت نمار میخونم هر کجای خونه باشه با روروئک خودشو بهم میرسونه و چادرمو میگیره و ول کن قضیه هم نیست منم مثل چلاقا نمازمو تموم میکنم
الکی سرفه میکنه که من بهش نگاه کنم
Lilypie Maternity tickers
منم یه روز آراز و برده بودم حموم هنوز نمیتونست بشینه توی وان دراز کشیده بود و تا نصف آب ریخته بودم که بازی کنه

یهو دیدم داره جیش میکنه و مثل فواره میره بالا خودش هم کلی تعجب کرده بود-2-3 بار هم دستشو برد که بگیرتش ولی نتونست

انقده بهش خندیده بودم که نگو هههههههههههههههه
وقتی خاطرات این کوچولوهای بانمک رو خوندم احساس کردم طفلی پسرم زیادی هم شیطون نیست...!!!
عرشیای منم متولد 6 اردیبهشته،کلی کارای بامزه بلده!!!
شدیدا عاشق رقصه وکافیه فقط آهنگ پخش بشه! مهم نیست شاد یا غمگین در هر صورت میرقصه!!!
بوس و دست زدن وسر تکون دادن رو هم بلده...
صبح هم من رو با لگد بیدار میکنه و بعدش بهم میخنده!!!....
الهی فدای این نی نی های بامزه بشم.خیلی خاطراتتون باحاله.مرسی بچه ها.نمی دونم این بچه ها چی می خوان از زیر میز؟ستایش منم دقیقا همینطوره.وقتیم گیر میکنه گریش در میاد عروسکم.همچین که میگم کو بابایی نیگاه میکنه به در حال و منتظره که باباش بیاد.از خرابکاریاشم که دیگه نگووووووووو.تو اتاق گذاشته بودمش رو زمین که بازی کنه با عروسکاش خودمم پشت سیستم بودم و غرق در نی نی سایت!!یه دفه دیدم شصت پام خیس شدونیگا کردم دیدم موش کوچولو خودشو رسونده زیر میز و داره شصت پای مامایو میخوره!!!!!!!!!!ههههههههههه
مادرم..پدرم ..همسرم..عشق و وجود شما را با هدیه ای که خداوند به من داد بیشتر درک کردم..فرشته ی پاکم ستایش!
از طرف فانوس!:

هانا چند وقتی بود دستاشو یه جوری میکرد انگار داره بشگن میزنه(من زیاد بشگن میزنم براش)
امروز تا براش بشگن زدم شروع کرد به این کار ....
بوسم می فرسته برام
دس دسیم می کنه
.........................................................
هنوزم سینه خیز میره و با سینه خیز کارخودشو راه می ندازه
تو حالت نشسته خودشو به حالت 4 دست و پا میبره ولی هنوز راه نیوفتاده
امروز آهنگ ملودی(هانا عاشقشه)گذاشته بودم و آهنگ که تموم شد آرش گفت با بای هانا هم بعدش گفت با بای
3 بار آهنگ و تکرار کردم و هر 3 بار هانا با دست و پا زدن بعد آرش گفت با بای
....................................حالا هی من می گم بگو فلان عمرا اگه بگه
اینم عکسش موقع دیدن اهنگ آرش
آپلود عکس کوچولوهای فارسی
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز