من زیادنمیرم خونه مادرشوهر.مثلا هر ده روز یا دوهفته یبار میرم با شوهرم و زود میام.شوهرم خودش میره گاهی.بعد دیشب جاریم داشت با یسریا پاسور بازی میکرد و منو شوهرم ی قسمت دیگه خونه نشسته بودیم.
مادرشوهرم گفت فلانی(داداش دوقلو شوهرمو گفت)انقدر سروصدا نکن.فشارم بالاست.
من هم ساکت نشسته بودم اونجا.
یهو جاریم برگشت گفت شوهرم انقد منو به زور نیا خونه مامانت.نمیبینی یسریا سال به سال خونه مامانت پاشونا نمیزارن و عزیزترن.(منظورش من بودم)