2777
2789
عنوان

خانواده شوهر بعد زایمان.................

| مشاهده متن کامل بحث + 80344 بازدید | 154 پست
وایضا مادر شوهر من هم میگفت نمیام دخالت نشه !!!خوب خدا خیرش بده .چون منکه آشپزیش به ذائقم نمیخوند !!اومدن کادو دادن وفقط از خونه نوشو چک میکرد :نافش افتاده ؟حموم بردینش ؟شیرت سیرش میکنه ؟؟شیرت بهش میسازه ؟شیرت رگ میکنه !!!! شب میخوابه ؟؟نفخ نداره ؟؟

ولی راستشو بخواین چون اون موقع یه دفعه میزان هورمون ها افت میکنه شدیدا آدم حساس میشه .منم خیلی دلم پرمیشد میدیدم مامانم طفلکی خودشو برام به اب وآتیش میزنه اونوقت مادرشوهرم اینطوری !!شوهرم هم که مثل بچه ها حسودی میکرد تابلو بود

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



خانواده همسر من شش ماه بعد زایمانم اومدند دیدن من و نوه شون!!!!!!!!!
چون زایمانم خورد به ماه رمضون ....من به همسرم گفتم الان وقت مناسبی نیست
اونا هم که شهرستان بودن و از خدا خواسته شش ماه بعد اومدند و یک هفته موندند.مامانم هم همش پذایرایی کرد!!!!!!!!

آدمهای بدی نیستند اما....هنوزم ازشون دلخورم!
چون به نظرم این همه تاخیر هیچ توجیهه موجهی نداشت

خوب چه میشه کرد
تا شقایق هست زندگی باید کرد....
مادرشوهر من که خدا لعنتش کنه یک بار تو حاملگی من با ویار وحشتناکم کمک حالم نبود بعد زایمانم پدرمو دراورد جوری که خواهرم خونه گوشت کباب میکرد میاورد خونه ما یواشکی میرفتم تو اتاق خواب میخوردم چون خانوم فرموندن گوشت شیرمو گرم میکنه واسه زردی بچه بده
بچه ام کولیک داشت دائم گیر میداد بچه ات دعا داره شاید مامانت یه دعایی چیزی گرفته سنگینیش افتاده رو بچه
پشر من سینه مو نگرفت دائم پیش همه میگفت بلفی به بچه ش شیر خشک میده که هیکلش خراب نشه
مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش 
من هنوز زایمان نکردم ولی یک هفته پیش مادرشوهرم واسم قیمه فرستاد منم خوشحال که وااااااااااای چی شده یاد من افتاده وقتی یهقاشق خوردم داشتم بالا میووردم انگار یه مشت نمک ریخته بود توش با اینکه یه قاشق خوردم ولی تا اخر روز سرم در میکرد به من رحم نداره به بچه تو شکمم هم رحم نکرد
میترسم برای دیدارم از بهشت به جهنم آید...مادر است دیگر!!!
شرایط من از همتون بدتر بود هنوز که یادش میفتم گریم میگیره... مادر شوهرم همراه پدر شوهر و خواهر شوهرم که بیماری روانی داره در حد تیمارستان(حتی دستشوییشو نگه نمیداره..غذا نمیتونه بخوره) از شب قبل از بیمارستانت رفتن من تا 11 روز خونمون موندن. خواهر شوهرم که مریضه روز دوم منو هل داد افتادم زمین تازه ناراحت هم شدن از دست من که چرا گریه کردی ... پدر مامانه بیچارم در اومد اینقدر ازشون پذیرایی کرد تازه هر شب پدر شوهرم 11 یا 12 میامد تا اون موقع هم ما اجازه استراحت نداشتیم... خدا ازشون نگذره از هرکسی که به دیگران ظلم میکنه من به خدا واگذارشون کردم
واااااااااااااااااااااااااای..چقد اوضاع خرابه!!!!
من هنوز زایمان نکردم..مادرشوهر ندارم..دوتا خواهر شوهر دارم که کاری به کارم ندارن..دنبال نیش و کنایه هم نیستن سرشون تو زندگیه خودشونه..من با ویار بد با حاملگی و جفت پایین اسباب کشی کردم همه زحمتم با مامان بابام بود حتی نیومدن سر بزنن.
جالبه داداششون که شوهرمه پارسال بدجور مریض شد ینی بگم رفت دم مرگ و برگشت..نیومدن و خیلی راحت گفتن ماهم مریض میشیم..من موندم هاج و واج اینا کین..پس مثلا من بگیرم چی..اصلا دیدشون یه مدل خاصیه..
من همینطوری راحتم.حتی بدون احوالپرسی اونا.. بی خیالشون..مث مهمونن برام..میدونم زایمانم کنم مامان بیچارم اسیره..نمیدونم چیکار کنم زحمتش کمتر شه..بنظرتون پرستار بگیرم؟!مامانم خودش مریضه با گردن درد و کمر دردش با کلی مسئولیتهای دیگش:(
امیرعلی من 29 اسفند قدم رو چشمامون گذاشت قربونش بشم چقد زود داره بزرگ میشه شاهپسرم..خدایا حافظش باش
بچه ها من خونوداده شوهرم بد نیستن خیلی خوبن و هوامو داشتن من به امیدخدا بهمن زایمان می کنم ولی خوب هرکسی یه سری اخلاقایی داره که مزاق بعضی ها خوش نمیاد مادر شوهر منم یه حرف رو باید براش چند بار تکرار کنی تا متوجه بشه مثلا بچه جاری که دنیا اومده بود مادرشوهرم سرما خورده بود اما اومده بود دیدن بچه با این که زیاد نزدیک بچه نمیشد و بغلش نمی کرد ولی همین هوایی هم که تنفس میکرد خوش باعث میشد که ویروس سرماخوردگی منتشر بشه ..برادر شوهرم بهش میگفت مامان سرماخوردی نزدیک نشو لبخند میزد پا نمیشد بره خونش ...خونش هم طبقه بالا بود.... جاریم هم یه دختر پنج شش ساله داره که همش به مادرشوهرم وصله و ما تو یه اپارتمان زندگی می کنم می دونم کار درستی نیست اما از الان به این فکرم که موقع زایمان هستم مادرم مریضه و سنش بالاست نمی تونه بیاد پیشم با مادر شوهرم تو یه اپارتمان هستیم ..اگر مادر شوهرم بخواد بیاد پیشم بمونه دختر جاریم هم بهش اویزون میشه هی میخواد بیاد بالا میره رو اعصابم
قالب اختصاصی وبلاگ برای کودک شما
http://www.gogoli-temp.blogfa.com

کسانی که قصد سفارش قالب دارند می توانند از طریق ای میل یا وبلاگم با من ارتباط برقرار کنند.
حالا بشنویدازمن بیچاره شوهرمن تک پسره و4تا خواهرداره ما ازتک پسربودن همسرم خیر که ندیدیم کلی هم شردیدیم 2سال بابچشون قطع رابطه کردن همشم سر حرفای خاله زنکی دختراشون باور نمیکنید اگه بگمازار همسرم به مورچه هم نمیرسه ازهمه این حرفا که بگذریم وقتی پسرم بدنیا اومد هیچ خبری ازشون نشد افسردگی شدید بعداززایمان گرفتم واقعا به خدا واگذارشون کردم اونا هم 3تا دخترتوخونه دارن باورم نمیشه بعضی پدرمادرا به بچشون رحم نمیکنن واینقد دل سنگند
گل پسرمن ۸ سالشه خداجونم ازالان دعا میکنم یک عروس خوب و نجیب و پاکدامن نصیبم کنی امین😉😉😉
من هنوز زایمان نکردم ولی استراحت مطلقم و طبقه بالای خونه مادرشوهرم زندگی میکنم...3 ماه خونه مامانم بودم ولی از وقتی اومدم خونم مادرشوهرم هرروز برام غذا مباره و سر میزنه... با اینکه گاهی نیش میزنه ولی کمک زیاد میکنه که این به اون در !
فرشته کوچولوهای من ساعت 1:55 دقیقه و 1:57 دقیقه بامداد پنجشنبه 22 خرداد 93 زمینی شدند... خدایا بابت هدیه های آسمونیت ممنونیم
لطفا برای نجات صبا و برگشتش به زندگی به اشتراک بگذارید


دوستان عزیز صبا شدیدا جهت تامین نیازهای پزشکی و وسائل مورد نیازبه حمایت مالی شما نیاز دارد

www.sabayepedar.net

توضیح در مورد وضعیت صبا لطفا دانلود نمائید

http://blog.sabayepedar.net/content/%D8%AA%D9%88%D8%B6%DB%8C%D8%AD-%D8%AF%D8%B1-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D9%88%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D8%AA-%D8%B5%D8%A8%D8%A7-part1/
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792