2777
2789
عنوان

چراغ سبز! (پاسخ به سوالات مذهبی)

| مشاهده متن کامل بحث + 38207 بازدید | 1655 پست
پس اصل قضا و قدر با اصل آزادی و اختیار انسان منافات ندارد، ‌زیرا اختیار و آزادی یکی از اسباب و علل جهان است؛ یعنی خداوند خواسته و مقدّر نموده که بشر کارهای خود را به ارادة خود انجام دهد، و سرنوشت خویش را رقم زند. این که می گوییم کارهای انسان هم به اختیار خود او است و هم قضا و قدر الهی دخالت دارد، به همین معنی است که خدا اراده فرموده و مقدّر کرده که بشر سرنوشت خود را تعیین کنند. بشر مختار و آزاد آفریده شده، یعنی به او عقل و فکر و اراده داده شده است.
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
بشر در کارهای ارادی خود مانند سنگ نیست که او را از بالا به پایین رها کرده باشند و تحت تأثیر عامل جاذبة زمین خواه نا خواه به طرف زمین سقوط کند. نیز مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلوی او هست و همین که در شرایط معیّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه مواد غذایی را جذب و راه رشد و نمو را طی می‌کند. هم چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایی انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهار راه­هایی می­بیند و هیچ گونه اجباری که فقط یکی از آن‌ها را انتخاب کند ندارد و سایر راه ها بر او بسته نیست. انتخاب یکی از آن‌ها به نظر و فکر و ارادة او مربوط است؛ یعنی طرز فکر و انتخاب او است که یک راه خاص را معیّن می‌کند. انسان، عملی را که با غریزه طبیعی و حیوانی او موافق است و هیچ مانعی خارجی برای آن وجود ندارد، به حکم تشخیص و مصلت اندیشی قادر است ترک کند (مانند ترک گناهان) همچنین کاری را که مخالف خواسته های نفسانی او است و هیچ گونه عامل اجبار کنندة خارجی وجود ندارد، به حکم مصلحت اندیشی و نیروی خرد می‌تواند انجام دهد مانند خوردن دارو و حاضر شدن برای عمل جراحی.
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



متأسّفانه براساس سوء تفسیرى که از طرف افراد غیر وارد نسبت به قضا و قدر شده است، نوع مردم از این دو لفظ خاطره خوشى ندارند، چه بسا از شنیدن این دو کلمه به خود مى لرزند و تقدیر الهى را عاملى خارج از محیط زندگى مى پندارند که بر روى اراده انسان اثر مستقیم دارد، گاهى به صورت یک عامل مثبت جلوه مى کند و انسان را از طریق جبر و اکراه، برانجام عملى وادار مى نماید و گاهى جنبه نفى دارد و بشر را خواه و ناخواه، از انجام کارى باز مى دارد. تقدیر به این معنا - در افعال اختیارى بشر - افسانه اى بیش نیست، بلکه حقیقت تقدیر را باید در محیط زندگى جستجو کرد و هرگز نباید براى آن واقع و سازنده اى جز انسان و اراده او، چیزى تصوّر نمود. براى گروهى که ذهن آنان با تفسیرهاى ناصحیح از قضا و قدر مشوب و آلوده است، پذیرفتن این نظر: «در جهان هستى عاملى به نام قضا و قدر نداریم که در عرض سایر عوامل عرض اندام کند و بر روى اراده انسان اثر منفى یا مثبت بگذارد» بسیار سخت و گران مى باشد؛ زیرا این نوع افراد عادت کرده اند که غالب اشتباهات و نارسایى ها بلکه بسیارى از کوتاهى هاى خود را به گردن عاملى خارج از محیط زندگى، به نام «قضا و قدر» بگذارند و در برابر هر نوع مسؤولیّت و تعهّد شانه خالى کنند. امروزه، در میان گروهى از اروپایى ها و غرب زدگان ما مسأله «جبر تاریخ» جاى قضا و قدر را گرفته و بسیارى از کوتاهى هاى خود را بر گردن آن مى گذارند. ولى براى مردم واقع بین و حقیقت جو روشن است که تقدیر الهى بر روى اراده انسان اثر تحمیلى ندارد؛ این مطلب با بیان سنن الهى در جهان هستى که حقیقت قضا و قدر خداوند است، روشن مى گردد.
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
هرگاه با تقدیرهاى الهى آشنا شویم، خواهیم دید که در صفحه هستى عامل و محرّکى به نام قضا و قدر که خارج از محیط زندگى و اراده فاعل باشد، نیست؛ مقصود از تقدیرهاى خداوند همان سنّت هاى قطعى است که بر ما و جهان حکومت مى کنند و تأثیر این سنّت ها در خوشبختى و بدبختى مردم - به اصطلاح در نیک فرجامى و بد فرجامى شخص - قطعى و تخلّف ناپذیر است و ما در انتخاب هر سنّتى از این سنن مختار و آزاد مى باشیم؛ براى توضیح این مطلب به مثال هاى زیر توجّه کنید: 1- تقدیر الهى درباره ملّتى که تن به تنبلى و بیکارى در دهند و با یکدیگر به اختلاف و نزاع برخیزند و نیروهاى خداداد را در مسیرهاى غلط به هدر دهند و از وضع زمان و محیط خود آگاهى نداشته باشند و با فرو رفتن در منافع شخصى از حال همنوعان خود بى خبر بمانند، آن است که دیر یا زود از هم متلاشى گردند. ولى تقدیر خداوند درباره ملّتى که به فکر محرومان زحمتکش باشد و با کم کردن فاصله طبقاتى، آنان را از یک زندگانى آبرومند که در خور یک انسان است برخوردار سازند و حقوقى را که خداوند در اموال ثروتمندان براى ترمیم زندگى افتادگان قرار داده است بپردازند - خلاصه، ملّتى عاطفى و دادگر باشند - این است که همواره از ثبات و آرامش و ترقّى و پیشرفت و تحرّک و سازندگى برخوردار شوند و این دو تقدیر آن چنان واضح و ملموس است که احدى در آن تردید ندارد. تمام ملل جهان در برابر این دو تقدیر برابر و یکسانند و هیچ عاملى خارج از اراده ملت ها آنها را در انتخاب یکى از دو تقدیر مجبور نمى سازد، این ما هستیم که به پیروى از خودخواهى و یا به حکم عقل و خرد، یکى را انتخاب مى کنیم و در هر حال نتیجه اى که از این انتخاب عاید ما مى گردد، تقدیر و قضاى او خواهد بود؛ زیرا اوست که این سنّت ها را پدید آورده و امضا نموده و ما را در انتخاب هریک آزاد گذاشته است.
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
2- جوانى که زندگى خود را با امکانات زیاد و اعصاب پولادین و فهم و هوش سرشار آغاز کند، دو تقدیر و دو سرنوشت که هر دو به حکم قضاى الهى است در انتظار اوست تا کدام یک از آنها را انتخاب کند؛ هرگاه امکانات مادّى و معنوى خود را در راه تحصیل علم و دانش یا بازرگانى به کار اندازد، یک عمر با سعادت و تندرستى به سر خواهد برد؛ ولى هرگاه از این سرمایه هاى مادّى و فکرى سوء استفاده نماید و امکانات خود را در راه میگسارى و قمار بازى و نافرمانى هاى دیگر که موجب تباهى زندگى و عمر است مصرف نماید، قطعاً باید پس از مدّتى با بدنى رنجور و بیمار و اعصابى کوفته، در گوشه اى بیفتد و عمرى را با درد و رنج به سر ببرد، هر دو تقدیر مربوط به خداست، ولى او در انتخاب هر یک آزاد است و نتیجه اى که از انتخاب هریک دامنگیر او مى شود به تقدیر و خواست خداست؛ چنان که از نیمه راه باز گردد، سرنوشتى را جاى سرنوشت دیگرى نشانده است و این نیز به تقدیر خداوند است؛ زیرا او ما را آفریده و به ما اجازه داده است که از نیمه راه باز گردیم و از کرده خود پشیمان شویم، در نتیجه سرنوشتى را جاى سرنوشت دیگرى جایگزین سازیم.
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
3- اگر شخص بیمار به پزشک مراجعه کند و دارو بخورد، خوب مى شود و اگر به پزشک مراجعه نکند و یا دارو نخورد، یا مى میرد یا رنجور و دردمند در گوشه اى مى افتد؛ در هر حال، هر دو سرنوشت به حکم خداست و انتخاب هریک با ماست و هر کدام را انتخاب نمودیم، اثر آن به حکم خداوند و قضاى اوست.
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرماید: «پنج طایفه اند که دعاى آنها مستجاب نمى شود، یکى از آنان کسى است که از زیر دیوار کج که در حال ریختن است، فرار نکند و دیوار فرو ریزد!» نکته عدم استجابت دعاى چنین فردى روشن است، زیرا سرنوشت کسى که از دیوار کج بگذرد و فرار نکند مرگ است، ولى با اختیار خود به استقبال این سرنوشت رفته است در صورتى که مى توانست تقدیر دیگرى را انتخاب کند.
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
این احادیث روشنگر حقیقتى است که درباره قضا و قدر گفته شد و آشکارا مى رساند که قضا و قدر عاملى جدا از زندگى و اراده و خواست انسان نیست؛ بلکه تقدیر همان سنن الهى است که بر صفحه هستى حکومت مى کند و انسان در انتخاب هریک از آنها مختار است و پس از انتخاب یکى از آنها هر نوع نتیجه اى که به انسان بازگشت مى کند، به حکم خداوند و تقدیر اوست و هیچ عملى از اعمال انسان از حیطه تقدیر الهى خارج نیست؛ اگر بذر خوبى بیفشاند، به حکم قضاى الهى نتایج مثبت و نیک آن را خواهد دید؛ اگر نهال نفاق و بدى غرس کند، به حکم سرنوشت، میوه تلخ آن را خواهد چید و هر دو به تقدیر خداست و هیچ کارى از خوب و بد، از دایره قضا و قدر او بیرون نمى باشد.
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
هنگامى که از امام هشتم(علیه السلام) سؤال مى شود که تقدیر خداوند درباره افعال خوب و بد بندگانش چیست؟ امام(علیه السلام) مى فرماید: «هر نوع عملى که بندگان خدا از خوب و بد انجام دهند، به تقدیر خداست!» سپس امام یک چنین تقدیر گسترده را - آن هم در تمام اعمال بشر، اعم از خوب و بد - با نتایجى که در دنیا و آخرت دامنگیر انسان مى گردد تفسیر مى کند و مى فرماید: «الحکم علیهم بما تستحقّوه على افعالهم من الثّواب و العقاب فى الدّنیا و الآخرة» یعنى، تقدیر خداوند همان نتایج و پاداش ها و کیفرهایى است که در دنیا و آخرت دامنگیر انسان مى شود!
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
مسلمانان صدر اسلام بر اثر الهام از منبع وحى، مسأله قضا و قدر را آن چنان فرا گرفته بودند که هرگز آن را با اختیار و آزادى بشر در سرنوشت خود مخالف و منافى نمى دانستند؛ در فتوحات مسلمانان نوشته اند که خلیفه دوّم تا کرانه شام آمده، ناگهان گزارش رسید که بیمارى وبا در شام شیوع پیدا کرده است؛ همراهان خلیفه به وى گفتند: از مسیرى که آمده است باز گردد، او نیز نظرش همین بود؛ وقتى یک نفر از حضّار به او اعتراض کرد که آیا از تقدیر خداوند فرار مى کنید؟ وى در پاسخ معترض گفت: من به فرمان خداوند از سرنوشتى به سرنوشت دیگر فرار مى کنم! براى تأیید نظر خلیفه یک نفر از حضّار گفت: از پیامبر شنیده ام که فرمود: هرگاه در نقطه اى «طاعون» ظاهر شد و شما در آن نقطه نبودید، وارد آنجا نشوید و اگر طاعون در نقطه اى که بودید پیدا شد، از آن نقطه خارج نشوید (مبادا عامل سرایت به دیگران شوید)! از این بیان روشن مى شود که اعتقاد به مسأله قضا و قدر، دلیل بر نفى اختیار و آزادى اراده نیست و میان مسأله قضا و قدر و مسأله جبر، هزاران فرسنگ فاصله است و اگر گروهى از مستشرقان، نتیجه اعتقاد به قضا و قدر را جبر دیگرى دانسته اند، روى بى اطّلاعى از معارف بلند و استوار اسلام است و آنان در رشته هایى سخن گفته اند که صلاحیّت داورى در آن را نداشته اند. «آلبرماله» در تاریخ خود مى گوید: «اسلام در روز نخست جز اعتقاد به یگانگى خدا و رسالت محمّد چیزى نبود، ولى بعدها متکلّمان اسلام تعلیم دادند که خداوند سرنوشت هرکسى را معیّن مى کند و مشیّت او تغییرناپذیر است و این طریقه را جبر مى گویند.» «گوستاولبون» پس از یک رشته گفتگو پیرامون قضا و قدر در اسلام و این که نتیجه آن جبر دیگرى است در مقام اعتذار و پوزش مى آید، مى گوید: «آیاتى که درباره قضا و قدر در قرآن وارد شده است، بیش از آیاتى نیست که در این خصوص در کتاب مقدّس ما درج شده است». انتشار یک چنین تهمت ها و نتیجه گیرى هاى غلط در میان اروپایى ها، مرحوم «سیّد جمال الدّین اسد آبادى» را هنگام اقامت خود در پاریس بر آن داشت که رساله اى در دفاع از مسأله قضا و قدر بنویسد و آن را در هفته نامه «العروة الوثقى» انتشار دهد، وى در آن رساله مى نویسد: «این گروه از اروپاییان چنین گمان کرده اند که میان قضا و قدر و اعتقاد به مذهب جبر هیچ گونه فرقى نیست و انسان در پرتو اعتقاد به تقدیر، بسان پرى است که در هوا آویزان باشد و با وزش باد از این سو به آن سو کشیده شود؛ اعتقاد به سرنوشت سبب مى شود که انسان در کردار و گفتار و سکوت و حرکت خود، صاحب اختیار و اراده اى نباشد و زمام امور خود را به دست یک نیروى خشن و کوبنده اى بسپارد، یک چنین ملّتى نیروهاى طبیعى خود را به کار نمى برد، و انگیزه کار و کوشش از محیط فکر آنها بیرون مى رود، با این وضع از جهان وجود به عدم رهسپار مى شوند...!»
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
اختیارى هست ما را بى گمان / حس را منکر نتانى شد عیان سنگ را هرگز نگوید هین بپر / از کلوخى کس کجا جوید وفا کس نگوید سنگ را دیر آمدى / یا که چوبا تو چرا بر من زدى؟ امر و نهى و خشم و تشریف و عتاب / نیست جز مختار را اى پاک جیب اختیارى هست در ما ناپدید / چون دو مطلب دید، آید در مزید اوستادان کودکان را مى‏زنند / آن ادب سنگ سیه را کى کنند؟ هیچ گویى سنگ را فردا بیا / ور نیایى من دهم بد را سزا هیچ عاقل مر کلوخى را زند؟ / هیچ با سنگى عتابى کس کند؟ نغز مى‏آید برو کن یا مکن / امر ونهى و ماجراها و سخن اینکه فردا این کنم یا آن کنم / این دلیل اختیار است اى صنم و آن پشیمانى که خوردى زآن بدى / ز اختیار خویش گشتى مهتدى. گر نبودی اختیار این شرم چیست؟ / وین دریغ و خجلت و آزرم چیست؟ زجر شاگردان و استادان چراست / خاطر از تدبیرها گردان چراست؟ ( مثنوی مولوی ، دفتر پنجم )
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
تفویض یا آزادی مطلق انسان این عقیده در مقابل عقیده جبرگرایی مطلق است و طرفداران این فکر معتقدند که افعال انسان از روی اراده و اختیار وی انجام می گیرد و خداوند نقشی در افعال بنده گانش ندارد. ایشان طرفدار نظریه تفویض و آزادی انسان به طور مطلق هستند. در فرهنگ اسلامی این گروه را معتزله می نامند. تفویض در اصطلاح علم کلام به معنی واگذاری انجام فعل به خود فاعل است و او در فاعلیت خود مستقل است . علل گرایش به تفویض در فرهنگ اسلامی 1. دفاع از عدالت خداوند 2. نسبت ندادن قبایح (زشتی ها)به خداوند 3. صحت تکلیف که غرض خلقت است 4. صحت ارسال رسل 5. دفاع از تأثیر و تربیت پذیر انسان 6. دفاع از اصل معاد
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
نتایج این اعتقاد 1. شریک های بی شمار برای خداوند است و این بر خلاف توحید در خالقیت است که خالق مستقل در هستی واحد است و سایر فاعل ها همه وابسته به قدرت او هستند . 2. قطع ارتباط انسان با خداوند و اعتقاد به فاعلیت و انسان محوری او در زمین که خداوند هستی در تبیین سرنوشت انسان ها ندارد و آنها را به سر خود رها کرده است. 3. محدودیت قدرت و اراده خداوند است که همه چیز تحت قدرت و اراده خداوند است الاّ فعل انسان که از اراده و قدرت او بیرون است .
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
انسان و آزادی در نگرش قرآنی تعریف انسان در قرآن از نظر قرآن انسان موجودی است که از روح خدا در او دمیده شده است. (ر. ک. به: حجر، 29 ، ص، 72 ، سجده، 9) جسمش به خاک اتصال دارد و روحش به خدا. (ر. ک. به: انعام، 2 ، مومنون، 12 ، سجده، 7 ، صافات، 11 ، ص، 71 ، اسرا، 61) انسان از آن چنان گوهر وجودی برخوردار است که خداوند، دیگر موجودات جهان آفرینش را برای او خلق کرده است. از این رو خداوند جهان را به گونه‏ای آفریده است که انسان بتواند در جهت بهره‏برداری خود از آن استفاده کند. (ر. ک. به: بقره، 29 ، نحل، 13 و 81 ، حج، 36 ، 69 ، انعام، 141 ، جاثیه، 12 و 13) از نظر قرآن، انسان موجودی است که خدا به فرشتگان دستور داده است تا به تعظیم و سجده بر او بپردازند. (ر. ک. به : بقره، 34 ، حجر، 30 ، ص، 73 ، اعراف، 11 ، اسرا، 61) در نزد خدا، انسان از کرامت و فضیلت ذاتی برخوردار است و خداوند او را بر بسیاری از موجودات جهان آفرینش برتری داده است. (اسرا، 70 و 62) خلاصه آنکه انسان از مقام و مرتبه‏ ای برخوردار است که دیگر موجودات جهان آفرینش از آن برخوردار نیستند. بر این مبنا است که می‏ گوییم با نگاه کلی به مجموع آیات قرآنی، به ویژه مقام و مرتبه‏ ای که قرآن برای انسان در نظر می‏گیرد، این نتیجه به دست می‏آید که نمی ‏توان انسان را برگرفته و برخاسته از حیوان دانست. به عبارت دیگر نمی‏توان او را حیوانی برتر و، به اصطلاح طرفداران نظریه‏ ی تحول انواع، حیوانی تکامل یافته درنظر آورد.
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
تفاوت ذاتی انسان با دیگر آفریده ‏ها از دیدگاه قرآن، انسان تفاوت ذاتی با همه‏ ی موجودات جهان آفرینش دارد. انسان به غیر از جماد و گیاه و حیوان است. انسان با حیوان مشترکاتی دارد، اما امتیازاتی هم دارد که بیش از وجوه اشتراک می ‏باشد. همچنین، از نظر قرآن، انسان همچون یک ماشین پیچیده تصور نمی‏ شود. بی‏ تردید این بینش قرآنی با بسیاری از بینش‏های متفکران غربی متفاوت است. در تفکرات غربی، به ویژه در قرون جدید، انسان یا به صورت یک ماشین پیچیده تصور می‏شود و یا به صورت یک حیوان تکامل یافته. ماتریالیسم می ‏کوشد تا انسان را مانند یک ماشین ترسیم کند و داروینیسم نیز سعی دارد تا وی را حیوانی برتر معرفی نماید. حیوانی که بر اثر تنازع بقا و انتخاب اصلح گام به عرصه‏ ی وجود نهاده است. به عبارت دیگر، از دیدگاه داروینسیم، انسان اختلاف ماهوی و جوهری با حیوانات ندارد، تنها اختلاف او در این است که از نظام زیستی پیچیده ‏تری برخوردار است.
وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَٰذَا حَلَالٌ وَهَٰذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ.وبا هر دروغى که به زبانتان مى‌آید نگویید: این حلال است وآن حرام، تا بر خدا دروغ بسته باشید. زیرا کسانى که بر خداوند دروغ مى‌بندند رستگار نمى‌شوند.(نحل/116)
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز