وااای خدای من یعتی تو دختر اون مادری و میخوای اینجوری بزرگترین ضربه رو بهش بزنی!
خب داداشت میخواد ازدواج کنه بکنه
یعنی حاضری مادرت بره و اوگ عفریته تو چشم مادرت نگاه کنه و غصه اش بده که آررره من تونستم روتو کم کنم🙄
والا مت جات بودم خودمم نمیرفتم
ماشاءالله بهت چه دل گنده ای
به داداشت بگو چجوری دل مادرت رو میشکنی ومیری پی کسی که مادرت براش مهم نیس
خیلی سخته یعمر بچه بزرگ کنی یکی بیاد اینطوری ببرتش
خدایی هم هستا
اگر به زور بیاد و تو مراسم حرف ناشایستی بزنه یا کاری کنه که علنا باز مخالفتشو ابراز کنه اونموقع آبروریزیش بیشتر از اونه که اصلا نیاند تو مجلس..
اون وسط شما آدم بده میشی واسه اونهمه اصرار
به ایناشم فکر کن
من هم همین فکر رو می کنم کلا هر کس هم دیده حتی مشاور و حتی خانواده دختر گفتن شما به هم نمی خورید ولی دختره خیلی یک دنده است و به بذادذم چسبید جوری که یک لحظه ولش نکرده و به نظرم همه جوره راضیش کرده چون اوایل برادرم اینقدر مصمم نبود شایدم سر لج افتاد اینجوری شد
استرس نداشته باش عزیزم
پسرخاله من با این شرایط دقیقا ازدواج کرد الان خیلی خوشبخته فقط فرقش با شما اینه که اون تک پسرم بود
خالم هنوزم میگه داغ عروس رو دلمه
ولی واقعا اونا خوشبختن شوهر خالم خیلی ثروتمنده ولی به عنوان تنبیه هیچ کمکی به پسرش نکرد
اونا ولی باهم انقدر پشت به پشت تلاش کردن الان پسر خالم از پدرشم ثروتمند تر موفقتر و خوشحال تره البته ۱۷ ساله ازدواج کردن
همه جوونا خوشبخت باشن انشاءالله
عزیزم تو فقط نقش خودت رو بازی کن ، نیازی نیست در مورد چیزی که نمیدونی چی درسته و چی اشتباه اقدامی انجام بدی
بذار خیالت رو راحت کنم ، تو به هر حال پشیمون خواهی شد چه مادرت رو ببری ، چه نبری
حالا به هر شکلی ، پس خودت باش و فقط در مورد کارهایی که خودت میتونی انجام بدی تصمیم بگیر
عزیزم میشه تروخدا بگی چیشد الان رابطه مادر و برادر تون چجوریه؟چیشد مراسمش
