برایت آرزوی خوب ترین بهارها ، تابستان ها ، پاییزها و زمستان ها را دارم ...
آرزو می کنم ، شانه به شانه ی کسی قدم بزنی که از گفتنِ دوستت دارم نمی هراسد و برای اشتیاقِ دلت ، همیشه حرف های تازه دارد ، کسی که لحن خندیدن و حرف زدنش ؛ حالِ دلت را خوب می کند و برق معجزه آسای نگاهش برای پیر نشدنت کافیست ؛ شبیه آفتابِ داغِ صبح ، برای خستگیِ مزارع گندم ...
آرزو می کنم ثانیه هایت کنار کسی دقیقه شوند که نمودار هیجان زندگی ات را به نقطه های اوج می رساند ، دقیقه هایت در آغوش کسی ساعت شوند که حضورش تپش های قلب تو را تندتر می کند و نگاهش نفس های مشتاقِ تو را به شماره می اندازد ، و ساعت هایت با کسی روز و ماه و سال شوند ؛ که تو را بهتر از هرکسی بلد است و ناگفته های تو را از نگاه تو می فهمد ، کسی که همیشه در آستینش برای بیقراریِ تو ؛ بوسه های داغ و قربان صدقه های عمیق و آغوش های ناب دارد ...
آرزو می کنم کنار کسی پاییزهایت را زمستان کنی و زمستان هایت را بهار ؛ که حضورش برای تو انتهای تمامِ حسرت و دردهای جهان باشد ...