تا اینکه بروز کلی خون بالا آوردم رو تختم
رفتم بیمارستان و کلی دارو نوشت آندوسکوپی کرد گفت ماه بعد بازم بیا
و بازم رفتم و گفتن غده ریزی هست تو معدت
ی مدت قرص خوردم
دکتر گف احتمالا با عمل خوب بشی
عمل کردم جواب داد ولی کامل خوب نشدم هنوز
دکترم از هر لحاظ خوب بود هوامو داشت
و بروز ب بابام گفت من از مرجان خوشم اومده و با اجازتون میایم خواستگاری
منم قبول کردم ک بیان و گفتم شاید قبلی رو بتونم فراموش کنم ، زندگیم ب کل تغییر کنه
ولی وقتی اومدن کلی شرطو شروط نوشت رو کاغذ
از من ایراد میگرفت و من جوابم منفی شد
و
قرار شد ک شیمی درمانی شم
موهامو از ته نزدم
تا سرشونمه الان تقریبا ویکم بلند شده
ابروهامم پر شده
یکمی خوشگلتر شدم
من هفته پیش رو کلا خونه عمم بودم
همسایه عمم گفتش ک این دختره ماشالااااااااا بزنم ب تخته خیلی نازه اگه میشه واس پسرمون بیایم خواستگاری پسرمم چند وقته زیرنظر دار ه
عمم گف مریضه ها از الان بگم سرطان داره
اونم گفت همچین گفتی مریض فک کردم چیه
ما هرچی باشه قبولش داریم پسرمون ک ی پارچه آقاست
حالا از پسرشون بگم :
۲۳ سالشه
عینکی پوست سبزه و خیلی خوشگل
از لحاظ خانواده خیلی آبرو دارن و سرشناسن
دانشجوعه میکروبیولوژی میخونه و درکنار درسش داروخونه پرسنلِ
اخلاقاشم ک فعلا نمیدونم قراره چند ماه باهم رفت و آمد داشته باشیم و همو بشناسیم
\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\\
از شرایط فعلیم بگم :
کمی موهام بلند شده خوشگلتر شدم
و
روحیه خیلی بهتری نسبت ب دوسال پیش دارم و کمی سرزنده تر شدم
ولی رفتار پدر مادرم همونطوریه
هنوزم بهم زور میگن
اتاق منو دادن ب خواهر ناتنیم😑😑😑😑
و با پدرمادرم صحبت کردم ک اتاق منو تمام کمال تقدیمش کردین نوش جانش ولی دیگه حق نداره بمن زور بگه و بهم سرکوفت سرطانی بزنه پس ی تخت واسش میگیرین میزاربن گوشه اتاقم و باهم ت ی اتاق
اونام اولش سرم داد زدن ک حق نداری اینطوری رفتار کنی باهاش و یکی خوابوند تو گوشم مامانم
ولی بعد کلی فک زدن قبول کردن و الان باهم تو ی اتاقیم
و
من قراره با این آقا پسرآشنا شم چندماه و بعد ببینیم چی پیش میاد
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
اینم داستان زندگیم
(((((((خواهشاً نگید دروغ میگی ک خودمو دار میزنم از دستتون)))))))
خدایی ی کامنتی چیزی بزارین
دستام شکست
آخر سر سوالارو ج میدم
ممنون ک وقت گذاشتین خوندین