راستی خدادلم هوای دیروز را کردههوای روزهای کودکی رادلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارمآرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورددلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنمالفبای زندگی رامیخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستنددلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تانهر چه میخواهید بکشیداین بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تودلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدمآن را نچینمدلم میخواهد …می شود باز هم کودک شد؟؟راستی خدا!دلم فردا هوای امروز را می کند؟؟؟
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
صبح امروز کسی گفت به من. تو چقدر تنهایی،گفتمتش در پاسخ تو چقدر حساسی،تن من گر تنهاست دلمن با دلهاست دوستانی دارم ببهتراز برگ درخت یاد شان در دل من قلبشان منزل من صافی آب مرا یاد تو انداخت رفیق. عشق از این بیشتر؟ که تو لبخند بزنی و من برای چال گونه ات بمیرمتو چشمات می خوام غرق شم روز و شب هواتو تنفس کنم زنده شم به حدی اسیرم کنی تو چشات با تو از زمین و زمان کنده شم نباشی بپوسم تو حجم خودم تو تنهاییام بی تو نابود شم حصاری بکش از خودت دور من می خوام به تو یک عمر محدود شم