ما مستجریم طبقه بالا صاحبخونه پایین بود خیلیم آدمای خوبی بودن رفتن خونو رو دادن به یه زنه حدودا ۳۶.اینا فکر کنم داشته باشه شوهرش اصلن معلوم نیس هست نیست ..بعد این همش سعی میکنه تو راهرو به شوهر من برخورد کنه و باهاش حرف بزنه ..مثلا اودفعه صداش میومد میگفت پمپ خرابه و اینا شوهرم گفت من پمپ جدا برا خودمون خریدم وصل کردم زنگ بزن صاحبخونه بگو براتون بخره ما پول آبمون زیاد میومد بعد زنه ماله شهرستانه تازه اومده اینجا میگفت خب برام اس مس کن من میرم برات اداره ی آب درستش میکنم 😐شوهرم محلش نداد داشت میرفت دم در بهش میگفت من شوهرم شهرستانه نیستش ۱۵ روز دقیقا دلیل این حرفشو نفهمیدم 😐ادامش پست بعدی میگم