2777
2789

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر / آرام‌تر از آهو بی‌باک‌تر از شیرم / هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر / رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر

الهمم صل علی محمد و آل محمد.                    مــیـونِ مـا یـہ دیـــواره بــڱـو میــشہ شـڪسـت یــا نـہ؟

با اینکه فهمیدم ولی حال ندارم تایپ کنم😩

گلوم تا تو نیای مو نخندوم دگر عهد و وفا با کس نبندوم 🖤🖤🖤🖤کاش دل من به جز تو🖤 آرزوی دگر داشت ...🥀                 او موج موهات کارون مونه 

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و *کاملاً رایگان* با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید .

میگه هر وقت تسلیم سرنوشت میشم آرام و بی باک میشم

وقتی دنبال چاره ای  ام همینجوری مشکل پیش میاد 

بزرگ ترین تفاوت ما با خارج سطح فرهنگ و سواد جامعه است . تا این درست نشه هم چیزی تغیبر نمیکنه !              قبل از گفتن به تو چه ، فکر کن . اگه اون کار به دیگران و جامعه صدمه میزد . دیگه به خودت مربوط نیست! 
بیشتر ببینید

منظورش این که وقتی تلاشی نمی کنم و نشستم تقدیرم رقم بخوره همه چی خوبه و انگار مثل شیر شجاعم و مثل اهو ارام ولی تا می یام تلاشی کنم هزارتا سنگ جلومه کلا ناسازگاری دنیا و گردون و با ادم می گه

با تولد رنج ما آغاز شد...رنج افتادن 
با اینکه فهمیدم ولی حال ندارم تایپ کنم😩

خیلی کوفته ای ها😉😉😴😴😪😪

دقت کردین جایی که میخوان کسی زباله نریزه رو دیوارش نوشتن لعنت بر پدر و مادر کسی که در این مکان زباله بریزد؟حالا خوبه  بگن که لعنت بر پدر و مادر کسی که ماسک نمیزند؟جان عزیزانمون ماسک بزنیم تا جونشون در خطر نباشه😷😷😷😷😷😷😷 
بیشتر ببینید

ینی بسپارش بخدا 

من ی دهه هشتادیم.خوده 80البته و دیپلم گرفتم.و این یچیز طبیعیه ب چشم خانمای اینجا کوچیک بیام همینطور ک کسی ک 12سالشه ب چشم من کوچیکه ولی این دلیل نمیشه بهش حرف بگم. بیاید تفاوت بین نسل هارو قبول کنیم.همینطور ک ممکنه ی دهه هشتادی بی ادب باشه ممکن ام هست ی دهه ۴0یا دهه60باشه.و درک ربطی ب دهه نداره.شاید فرهنگ ی شهر جوریه ک دخترارو زود شوهر میدن و ی دهه هشتادی. شوهر میکنه و میتونه زندگیشم اداره کنه.و چ دخترایی ک تو سن بالاتر نمیتونن.قرار نیست همه مثل هم باشن.مرسی ک شما تو چیزایی ک ما رومون نمیش ب مادرمون بگیم راهنماییمون میکنید و میتونیم از تاپیکای طنزم استفاده کنیم بجز تاپیکای بارداری....ک البتع بعضیام برای تجربه خوبه.ولی همه ی تاپیکام درمورد بارداری نیست و میتونه برای مام سرگرمی ای باشه.متشکرم
بیشتر ببینید

اینو با یه داستان میتونم بگم بهت 



                        

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر
آرامتر از آهو،بی باک تر از شیرم
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید،زنجیر پی زنجیر...
مولانا

دخترکم از در وارد می شود و روی صورتش لبخند همیشگی اش وجود ندارد و من می فهمم که اتفاقی افتاده است.  از او ماجرا را می پرسم و پس از مکثی که می کند  به من می نگرد و از روزهای گذشته می گوید و قصه هائی را دو باره مرور می کند که پس از سالها هنوز هم برایش تلخ هستند و بعد می گوید

-      بابا ! چه کنم که یادم نیاید؟

شاید برای من سخت باشد که رطب خورم و منع رطب کنم که این قصه های تلخ را هر از چند گاهی خودم نیز به یاد می آورم که می دانم دردهائی که از نابخردی و نامردمی  می بینی چون زخمهائی هستند که گوئی هیچگاه درمان نشوند. دنیای نشانه ها به داد من می رسد . قبل از ورود دخترم مشغول خواندن کتاب " ملت عشق" نوشته الیف شافاک هستم که حکایت های شمس و مولانا را بیان می کند و من به یاد قطعه ای می افتم  که سالها آن را زمزمه کردم و در آغاز این  مقال نوشتم  و خود این دو بیت برای من می شود پاسخی که می توانم به دخترم دهم و شعر را می خوانم و بعد به صورت پر از استفهام او می نگرم . دخترم می گوید

-      معنی این شعر چیست ؟

و من از باور به یزدان  می گویم . از این که خیلی وقتها باید به باوری رسید که در آن حکایت تسلیم و تقدیر را سرلوحه قرار داد  و این به معنی سعی نکردن و تلاش را به دور افکندن نیست که بر عکس خود این درس مولانا سخن از ابزاری برای پیشبرد اهداف می کند که چیزی جز صبر نیست و این صبر از  ایمانی می آید که باید نسبت به حوادثی که برایمان رخ داده  باید داشته باشیم .

دخترم می گوید

-      اما  سخت است باور کنیم آن حادثه ها باید  اتفاق می افتاد

 و من می گویم

-      هیچ چیزی در دنیا نیست که دو معنی نداشته باشد که اولی ظاهر و دومین معنی آن باطن است

دخترم می پرسد

-ظاهر آن روزها تلخ است اما باطنش ...

می گویم

-      باطنش امروز است که یاد می گیری که روزهای بد و خوب می گذرند و باید از آنها تجربه بگیری تا قوی تر شوی

دخترم لبخندش باز می گردد و می پرسد

-      تو این طوری هستی ؟

با لبخندش همراهمی می کنم و می گویم

-      پایان رنج همیشه  این جوریه

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792