من 7 سال ازدواج کردم و یه دختر 1 ساله دارم.
مشکل من با همسرمه که خواسته هاش معقول اما غیر منطقیه من از اول ازدواجمون کمی تپل بودم و الانم هستم و شوهرم اسرار داشت من لاغر بشم اما با بارداری و شیر دادن نشد و موضوع اینه که وقتی میگه لاغر شو امروز میگه فردا باید شده باشه وسه همین میگم معقول اما غیر منطیه خواسته اش.
مشکل دیگه هم اینه شوهر من م ش ر و ب ا ت ا ل ک ل ی مصرف میکنه و وقتی میخوره 180 درجه عوض میشه و فرداش یادش نیست چی گفته و چه کرده من تا پیک دیبا را خوندم من حتی با سیاست هم باهاش رفتار میکنم اما فایده نداره تا خالا 2-3 بار جر و بحث داشتیم و اشتی کردیم اما بزرگترا که میگن بیا حرف بزن هیچی نمیگه و اونا هم ما را میفرستم خونمون ..... مسئله مش ر و ب را هم موقع خواستگاری فقط به خودم گفت اما گفت هر 2 ماه یه باره اما حالا شده هفته ای 2-3 بار تازگی هم که میگم من تا شیر میدم نمیتونم رژیم بگیرم و جایی را ندارم بچه را بذارم پریشبا تو حاله م س ت ی میگه من یه باربی میخوام و به حالت متلک میگه یکی را هم پیدا کردم میخوای اسمشو بگم.... بعدم تو حال م س ت ی زد و سیله خونه را شکست و مونده بود یه بلایی سر من و بچه بیاره....منم اومدم خونمون حتی به دوستش گفته من نفهمیدم چجوری و کی رفته؟
یه ایرادهایی هم میگره نمیدونم چکار کنم من واسه اینکه اجاره ندم رفتم تو یه خونه قدیمی از اشناها تا اقا پس انداز کنه اما دریغ از 1 ریال . خونه هم قدیمی و با اینکه خرجش کردیم رو خرج افتاده و اونم .... من کارای خونه را با وجود بچه میکنم اما چون اتاقها بالا پایینه نمیرسم به همه جا و اونم کمک که نمیکنه غر هم میزنه فهمیده دوستش دارم هی ناز میکنه دنیای مت بر عکس شده نمیدونم چکار باید بکنم مسئله م ش ر و ب را هم بابا و مامان شوهرم و مامانم هم میدونن .من پدرم هم قبل ازدواج فوت کردن. اون حرف پدر و مادرش را هم قبول نمیکنه نمیخوامم که مشکلم تو فامیل بپیچه وگرنه عمه و عموهاش را را واسطه میکردم من چه کنم؟