الان،...دنیای منن هر دو تاشون،دیگه حرفای اطرافیان نگاههای تحقیر کنندشون برام بی معنیه،دخترام سهم من از زندگین،حتی میرم تا حموم و برمیگردم دلم براشون تنگ میشه،نفسم به نفسشون بنده،به شدددددددت شیطون و ناقلان،داشتنشون مثل حس گرفتن کارنامه‌ی قبولی دبستانه اونم با نمره های بیست!همونقدر شیرین و دلچسب،اما مشکلی که هست اینه که دیگه نمیتونم آدما رو مثل قبل دوست داشته باشم،برام بی معنین
منم بارداریام هردوتاش به گریه گذشت😐😞
👈👈اولیموگفته بودن پسره من واطرافیانم که خوشششششحال
واسش لباس خریدم به اسم فک میکردیم پسرم صداش میزدم
خلاصه باپسرخوگرفته بودم
سونوی بعدی گفتن دختره ومن شوک شدم
گریه هام شروع شدانگاربااحساساتم بازی شده بود
ازاون موقع به بعدپسرشدبرام یه ارزو
تااینکه دومیم بعد۵سال ناخواسته شدودخترشد
یعنی من اندازه۱۰سال پسرشدم بس که گریه کردم وغصه خوردم
الان دوسشون دارم زندگیمن
ولی واسه دومیم مدام خودموسرزنش میکنم چرامراقب نبودم
همش توحسرت گذشتم👉👉
حالامن وایه دومیم خودموجردادم
هم خودم پسردلم میخواست هم استرس حرفای خونواده شوهروداشتم به شددددت
ولی باورم نمیشدخیلی بافرهنگ باین قضیه برخکردکردن
هنوزحامله بودم خواهرشوهرام دوق دهشتن زبون میریختن
مادرشوهرم کادوخریده بود
فهمیدم خودم ازاوناپسرپرست تربودم
آخه من دومیموصرفابخاطرپسرمیخواستم که دیکه نیارم وازهردوداشته باشم وعلاقه قلبیم به پسروسونی اشتباه اولیم که گفته بودن پسره و...
اسی لایکم کن . بعدا بفهمم چیه جنسیتش . ان شاءالله که اولا سالمو بعدشم دخمل باشه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
