2777
2789
عنوان

بچه های باحال دانشکده اقتصاد و حسابداری(پیچ شمیران)

| مشاهده متن کامل بحث + 4696 بازدید | 53 پست
دلم لک زده واسه فاطی کماندو ها که دم در می شستن و به قیافه های رنگ و رو رفته ما گیر می دادن
من ماندم الان هم جرات دارن به کسی گیر بدن؟
به شخصیت ما توهین می کردن و کسی صداش در نمی آمد

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


یادش بخیر کلا تو دانشگاه هر جایی که حس می شد دختر و پسر می توانند چشم در چشم هم شوند را می بستند
ولی زورشان به کتابخانه نمی رسید . همیشه جمعیت انبوه دانشجویان طالب علم ! در کتابخانه مشاهده می شد. بعد از آن هم همه مثل دو کبوتر عاشق از آنجا خارج می شدند و به قول امروزیها می رفتند صفا سیتی
سلام نازی جان
بله الان متاهلم، کارمند هم هستم
یادش بخیر! ولی چند وقت پیش برای گرفتن مدرکم رفته بودم خیلی عوض شده بود. دیگه از اون حراست دم در هم خبری نبود! طبقه اول شده بود اداری! زمان ما بین بچه ها جو خیلی بهتری بود نسبت به الان!
من که هیچ وقت از غذای دانشگاه نخوردم! اون سلف درب و داغون و کثیف که چربی از در و دیوارش می بارید! خیلی وحشتناک بود! بوی روغن سوخته ساندویچ ها! هم همه بچه ها انگاری تو حموم عمومی بودی!
من ورودی 77 هستم. رشته حسابداری


من اونموقع که دانشجو بودم حامله هم بودم. کارمند هم بودم!

کلاس زبان ما طبقه هفتم یا ششم بود با خود دکتر فیروزکوهی که ریس دانشگاه بود. وای وقتی اسانسور خراب بود که معمولا بود!! با چه بدبختی خودمو می رسوندم به کلاس................

یادش بخیر . خانم رجبی استاد میانه بود. اقای نعمتی...........

ای جوونی کجایی. هر جند او ن موقع هم بخاطر کار اداره و بعد بارداری و بعد زایمان و بچه داری همش در حال دویدن بودم و هیچی از هیچ کدوم درست حسابی نفهمیدم..........ولی بازم خوب بود


برای محبت هایی که عمیقند، دور بودن و نبودن هرگز بهانه از یاد بردن نیست


نفرت انگیزترین قسمت کار ما تو دانشگاه زمان انتخاب واحد بود که با چه توهین ورفتارهای زننده ای انجام میشد. یادم میاد حالم بد میشه. دو سه تا پسر سوسول و از خودراضی طبقه اول می شستن و دخترا هم همدیگه رو هل میدادن که زودتر برن ثبت نام کلاسا پر نشه. اوناهم هی توهین میکردن. گاهی هم قهر میکردن می رفتن. و باید میرفتیم التماس. خیلی حقارت امیز بود. اه اه یادم افتاد حالم بد شد


برای محبت هایی که عمیقند، دور بودن و نبودن هرگز بهانه از یاد بردن نیست


2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز