فاطمه کوشی.وای بچه ها شب که میشه یه کم نفس راحت می کشم آترینا اصلا نمی ذاره از کنارش جم بخورم تا پا میشم می زنه زیر گریه
دخترم 1سال از با هم بودنمان گذشت با تو شکوفههای بهاری را دیدیم با تو گرمای تابستان را چشیدیم با تو پا با روی برگهای پأییزی گذاشتیم یلدا را با تو جشن میگیریم و با هم در انتظار دانههای ریز برف در زمستان هستیم این فصلها با تو چه قدر زیباترن