2777
2789
عنوان

میمیناز ..........یادتون نره دوستام

| مشاهده متن کامل بحث + 5811 بازدید | 65 پست
وای کجا بودی دختر....کلی منتظرت بودم..دیروز چشمم به گنبد امامزاده صالح خورد برات دعا کردم..ایشالله که با خبرای خوب بیایی
زندگیم الان بین دو بیت گیر کرده ، نمی دونم چکار کنم! یکی میگه : برخیز و مخور غم جهان گذران ...تا پا میشم میگه : بنشین و دمی به شادمانی گذران .... فعلا نیم خیز موندم تا تکلیفم تو بیت بعدی مشخص بشه

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



به حق همون خدایی که بهش ایمان داری دعا میکنم امیدت روناامید نکنه.من مطمئنم به برکت ایمانت دستان دعات سبز برمیگردند وامیدوار
هرگز به یک زن نگو:
تو که خانه بودی چه کار کردی؟
خستگیت واسه چیه؟
.باید دقیق تر نگاه کنی. ریزبین باشی?!
او هیچ کاری هم نکرده باشد، امیدت را
در این خانه زنده نگه داشته است
کیف میکنی ماه بانو ! پارتی از دیبا سادات کلفت تر ... خدا یا مرسی ... راستی مامان دیبا پسملی و دختر منم با دیبا سادات عزیز عمو زاده اند ها . منم مامان ساداتم خدا رو شکر
راستی رز آبی جون منظورت رو فهمیدم عزیزم خواستم آشنایی بدم
خدایا ... خودت رو از من نگیر ...
فردا میرم ببینه میتونه بیوپسی کنه یا نه . چون جاش خطر ناکه یه کم احتیاط میکنن . امید وارم بتونه . از این بلا تکلیفی در میام . خبرشو میارم براتون .
خدایا ... خودت رو از من نگیر ...
سلام عزیزم .اول اینکه از اینکه این روحیه قویو شاد داری و زنی قوی و محکم که احتیاج به دلسوزی نداری به خودم میبالم واقعا میبالم که به قول خودمون با شیر زنی هم چون شما اشنا شدم .دوم اینکه از ته قلبم از خدا برات شفا میخوامو سوم اینکه تو بزرگترین امید دنیا رو داری که با فکر کردن بهشون و نگاه کردن بهشون هر درد بی درمونی و دوا میکنه فقط کافیه به اون دو تا جوجه قشنگت فکر کنی که تو مادرشونی.مادر یعنی کوه یعنی دنیا یعنی عشق یعنی هستی .پس به خودت بقبولون که تو هستیشونی و باید به خاطر اون دو تا هم که شده با تک تک سلولهای مریضیت بجنگی و از بین ببریشون .سرطان سینه خدا رو شکر جز مریضیهایی که درمانش سخت نیست .میخوام برات یک ماجرا تعریف کنم .



تقریبا سه سال پیش بود مامانم باید کلیه اش و عمل میکرد و بیمارستان بستری بود .شب یک بیماری و اوردن که حالش خیلی بد بود واقعا رنگ صورتش رنگ دیوار بود و یک دستمال سر هم به سرش بود و کلی هم خوش تیپ بود لبهاش یک زخم بزرگ داشت که همش ازش خون میومد .همراه اون مریض خواهرش بود که همش گریه میکرد .خلاصه صبح شد .خواهرش برامون تعریف کرد که خواهر مریضش بیماری سرطان خون داره و الان هم که کلیه اش مشکل پیدا کرده ما خیلی ناراحت بودیم و داشتیم غصه میخوردیم که خودش اومد تو خواهرش سریع اشکاش و پاک کرد .بهمون خندید و گفت شماها که برای من ناراحتید و غصه میخورید اما من خودم ناراحت نیستم شماها فکر میکنید که من میمیرم اما من خودم اعتقاد دارم که خوب میشم پس برای من الکی ناراحت نشید .خلاصه اینقدر روحیه بالایی داشت و خونگرم بود که نگو بعدش ما با هم دوست جون شدیم به شدت و خواهرش و فرستادم رفت موچین خرید و لوازم ارایش و خلاصه یک ارایش باحالم کردمش و کلی جیگر شد برای خودش .تا مدتها با هم تلفنی حرف میزدیم شاید باورت نشه اما با روحیه ای که داشت و کلاس انرژی درمانی که میرفت درصد مریضیش و به 20% رسوند در صورتیکه قبلش وقتی فهمیده بود درصد مریضیش بالا بود و پیشرفته .الان سالها گذشته و دلم براش تنگ شده یادش افتادم امیدوارم هر جا که هست سالم و تندرست باشه چون برای ادامه معالجه رفته خارج .مطمئنم تو هم با این روحیه ات خوب خوب میشی .فردا منتظر خبر خوبتم دوستم .به قدرت عشق مادریت فکر کن که میتونه کارهای غیر ممکن و هم ممکن کنه.
راستی اینو هم برات بگم تو بیمارستان که بودیم اینقدر اتاق ما شلوغ بود و تا نصفه شب قهقه میزدیم و میرقصیدیم همش بهمون تذکر میدادن جز شاگرد شلوغهای بیمارستان بودیمخنده یادت نره که بر هر درد بی درمان دعواست .خواستی بگو بیام بیمارستان تا تو رو هم اخراجت کنن.
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز