2777
2789
نمیدونم چی بنویسم . اما میدونم همه اوهایی که منو میشناسن دریغ نمیکنن . من اینجام . محتاج یک عالمه دعا . من خدا رو به حرمت مامانهای باردارو یا دلشکته نینیسایت قسم دادم صبرم تموم شده خدایا شفا ... این درد یک روزه آمد و دوسال و 8 ماهه تموم نشده . دیگه طاقت ندارم دلم میخواد صبح که بلند شدم نباشه ولییییی هست . گله نمیکنم ولی ازت میخوام تمومش کنی به حق همین اوقات عزیز تمومش کن . من از تو بهترین را میخواهم . خدایا صلاحم رو به خواسته ام منطبق کن . یا منو و جوجه هامو راضی کن یا شفا مو یکجا بده . تو کریمی و بخشنده زمان برای من تنگ است اما برای تو فقط یک نظر انداختن به ما کافیست . به کی متوسل شوم به کدوم آیه و دعا ؟ هزار آیه اینجاست و هزار دعا که میترسم تو این سرآسیمگی فراموش کنم . پناه میخواهم برای منی که سالهاست میشناسمت از تویی که سالهاست همه کس منی . خدایا اااا . همین الان همین حالا همین آن . منو همه دوستان بیمارم محتاج نگاه و رحم تو ایم امیدمان را دو چندان کن طاقتمان را زیاد و صبرمان را جمیل قرار بده

عزیزان من . مدتهاست که با شما مشکلم رو درمیون گذاشتم . من برای حل مسئله وجودیم یک نیروی عظیم و قوی میخواستم . تمام زندگی من به رویارویی با مشکلات و دست و پنجه نرم کردن با سرنوشتم گذشته بنا براین بابالا و پایین زندگی نا آشنا نیستم . اما اینبار سرنوشت برای من بازی مرگ و زندگی را رقم زده بود هدفم از رویا رویی با این موقعیت زندگی کردن بی هدف برای چند صباحی دیگر نبود . به دنبال رسالت وجودیم بودم که اکنون ناکام میماند . من دوفرزند دارم . مثل خیلی از مادران دنیا که تنها امانت الهیند ترک کردن جایگاه مادری در عین اینکه هنوز اونقدر درمانده نشدم کفران نعمت است . نمیتوانستم خودم را از تک و تا بیاندازم به دنبال یک پشتیبان قوی بودم تا بتونم با حل این مسئله به تقدیرم معنی ببخشم . . دنیای من بی علت نیست . کمی این فلسفه را زود تر از بقیه کودکان فهمیدم و با آن بزرگ شدم . میدانستم بعضی شرایط باعث ایجاد بعضی موقعیت ها در سرنوشت میشود . ولی این را هم میدانم که بعضی از موقعیتها میتواند به تقدیر انسان عمق ببخشه . اکنون مسئله به قدری بزرگ بود که به تنهایی نمیتوانستم آن را تحلیل کنم . همسرم و فرزندانم در موضع احساس قرار دارند . انها حاضر نیستند حتی تب کردن مراببینند . مخصوصا که هنوز داغ برادر همسرم که همسن من بود و به طرز غمگین کننده ای جلوی چشم و در خانه ماا بعد از تحمل دو سال ونیم زجر و شکنجه سرطان از بین ما رفت تازه بود و دهنوز از اون روزهای ماتهب یکسال و نیم نگذشته بود .. . من مبتلا شدم ... از همون لحظه تصمیم گرفتم کمی متفاوت با قضیه برخورد کنم . خواستم به این وحشت از سرطان در خانواده ام پایان بدم بگم که ببینین همه سرطانها لزوما غمناک نیست و میتوان آن را مدیریت کرد و از این موقعیت یک شاهکار ساخت . اما خانواده ام مثل من فکر نمیکرد . همسرم به سرعت خودش را باخت و دخترم که هیچکس رو در دنیا نداشت اکنون با مادری بیمارو رنجور و پدری وحشتزده کودکیش را در یک تونل وحشت از تکرار تجربه سرطان برادر همسرم میگذراند و در این بین پسرک 8 ماهه نازنینم که از سین ه دردآلود و متورمم انتظار شیر خوردن داشت و .... خووووب میفهمید این مادر دیگر مادر نمیشود .... تنهای تنها . هیچ کس ر انداشتیم که برایمان گریه کند حتی چه برسد دعا .... شیمی درمانی شروع شد . کودکی که حتی یک لحظه از سینه ام جدا نکرده بودم به قدرت خدا یک شبه شیشه شیری شد و... با من به شیمی درمانی می آمد درآ غوش همسرم 4 ساعت دست و پا میزد و بازی میکرد و میخوابید تا مادرش را به زهر آلوده کنن . زهری که امید شفا به آن میرفت . و روزهای سخت بعد از آن که ...نپرس . از آن روزها گذشته ولی این سناریو سه بار تکرار شد و من هنوز نتوانسته بودم پیروز ماجرا باشم . اینبار فرق میکنه . نمیخوام مظلوم و رقت انگیز باشم . من به قدرتی ورای ماده نیاز دارم تا بیماری که در من زاده شده جزئ ثابت من نباشد . این نیرو از جایی باید مرا پشتیبانی کند . من آمده ام به گروهی که در آن عضو بودم خبر بدهم که اینجایم . به دعای شما نیاز دارم تا انرژی الهی و شعور مثبت فراوان نهفته در دعا ی خیر به من کمک کند تا از پا نیفتم . از مرگ نمی ترسم . اما چگونه مردن برایم مهم است . نمیخواهم تجربه دوباره درد برای عزیزانم که اکنون خسته هم هستند باشم . به خصوص که معتقدم این بیماری از خود من شروع شده است . سرطان سینه بیماری کسانی است که بیش از حد برای اطرافیانشون انرژی مادرانه خرج کردند . من برای تمام ابنای بشر غصه خوردم و گریسته ام . اکنون نیروی حیاتی ام که باید صرف زندگی خودم بشود صرف این همه مادری برای اطرافم شده است و کم آمده . سرطان بیماری درون است . نفرت و انزجار از بی عدالتی و ظلمی که توانایی مدیریت زندگی را از انسان میگیرد . راه آمدن و سازگاری مظلومانه ای که زندگی را غیر قابل تحمل میکند . این مجازات خود خواسته ایت دربرابر سکوت و رضایت اجباری . تازیانه ایست که بابت گناه مظلومیت میخورم . ...و عیبی ندارد زندگی جز این تجربه کردنها نیست . نیرویی عظیم میخواهم تا جبران انرژی عظیمی که از دست داده ام را بکند . سرطان را خدا نمیدهد . قانون عزیز خلقت است . اگر کم بیاورم و بدنم فاسد شود هرگز زندگی را نمیخواهم . من در تلاشم با این همه تشعشع مثبت و الهی که از دوستانم ساطع میشود نیرویی برای تغییر میزبانی این بیماری پیدا کنم . میخواهم برنامه سلولهایم دوباره نوشته شود . اینجا اشتباهی رخ داده که نا خواسته مقصر اصلیش خوددمم . به بدن نازنینم رحم نکردم . آنچه غم بود در آن ریختم و تحمل کردم . .... این هم آخرش . من از شما گریه و زاری و اشک و آه و اندوه نمیخواهم . اگرچه بعضیهایتان به قدری نازنین هستین که احساسات بشریتون مانند آب جاری وزلال است . من از شما نیروی دعا را میخواهم که به واسطه دعای شما یاران نازنینم خدای بزرگ که هم علیم است و هم شافی و هم کافی از درگاه رحمتش به من صبر و امید و قدرت و نیرو برای برگشتن دوباره ام به مسیر هستی عطا نماید . نمیخواهم بدون انجام رسالتهایی که قبلها برای خود م تعریف کرده ام مسافر دردآلود و باز هم مظلوم اون دنیا باشم . میخواهم خدا این آزمون را از فرزندان و همسرم بردارد . مادرم . فرزندانم رسالت مرا تعریف میکنن. از خدا توفیق میخواهم . دنبال حیات جاوید نیستم اما بهترین سرنوشت را میخواهم . نیازی به ترحم ندارم . من تلنگری هستم که هرزنی در اینجا کمی به سلامت خود می اندیشد . این یکی از رسالتهام است . میخواهم آینه ای باشم از عشق میان خدا و بنده اش ... میخواهم امیید را برای پعضیها زنده کنم . من به نیروی دعای شما نیاز دارم . میخواهم تسلیم غیر حق نشوم . اگر این سرنوشت الهی من باشد با کمال میل میپذیرم و اگر باعث این همه گرفتاری در درون من باشد باید برود . من به خودم اجازه نمیدهم که مرا از بندگی خدا بیاندازد و تلف کند . باید درونم رادوباره برنامه ریزی کنم و در این بین به پشتیبانی خدااا و نظر رحمت الهی که برترین نیروی کیهان است نیاز دارم . من به نام خدا تلاش میکنم که این نعمت الهی که نامش زندگیست و باید صرف کسب کمال شود را به پای رنج بیماری تلف نکنم ... حتی اگر رنج میبرم در مسیر کمال باشد نه گرفتاری تن مادی و شکننده ام . این مهمون نیست . دشمن هم نیست . این خود منم که در من طغیان کرده و به نام و نیروی خدا دوباره رام خواهد شد . اکنون من تنها و خسته نیستم وهمراهانی دارم که برایم خالصانه دعا میکنن تا تقدیرم را خدا ب ه بهترین ها مایل کند . هرجا که او بخواهد دست از تقلا میکشم . اما اکنون وقت سپاسگزاری و زندگی است . ... برای همه عزیزان نی نی سایتی ام سلامتی خواستارم . جز این تاپیک دیگر تاپیک التماس دعا نمیگذارم . دوستانم اگر ناراحت شدید یا دلتون لرزیده حلالم کنید و.. اینجا مادریست که تا آخر عمر به دعای شما نیازمند است


خدایا ... خودت رو از من نگیر ...

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سلام .امیدوارم به حق همین ماه عزیز شما وتمام مریضا شفا پیداکنن.
اللهم صل علی محمد وآل محمد
اللهم صل علی محمد وآل محمد
اللهم صل علی محمد وآل محمد
درزندگی فهمیده ام که انتقاد در مورد چیزی که انسان آن را تجربه نکرده "کار ساده ایست
الهی به حق این ماه شفا عنایت کنه عزیزم قوی باش . از چیزی که میترسیم واقعا ترس هم نداه .من که هر روز مثه یه مسافر به زندگی نگاه میکنم .سعی میکنم درد وارد نکنم و دوای دردی باشم لب تاپم هنگ میکنه اگه کاری از من بر میاد دریغ ندارم بهم پیغام بده.دعات میکنم
انشالله خوب میشی می می ناز گلم... توکلت به خدا باشه و صبور باش عزیزم... تو خیلی بی تابی میکنی... صبور باش خانمی ... انشالله حضرت ام البنین و حضرت زینب (س) شفاعتت رو بکنن...
از امروز برات نذر حضرت ام البنین (س) میکنم 14 تا زیارت عاشورا میخونم به نیت سلامتیت... ما رو بیخبر نزار
فَاجِبنی یا الله ...
بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَِّحیم

" اَمَّن یُّجیبُ المُضطَرَّ اِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُّوءَ وَ یَجعَلُکُم خُلَفاءَ الاَرضِ ءَاِلهٌ مَّعَ اللهِ قَلیلاً مَا تَذَکَّرُونَ "

� نمل . آیه 62�



فَاجِبنی یا الله ...
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز