حلما جون خوب خودش لباس رنگارنگه گل گلی نداشت که !
سوتین نذاشته بودم خیالت راحت
اما یه چیزی گذاشته بودم که نتونه بپوشه
جوگیر شده بودم که خدا رو شکر عقلم برگشت سرجاش و نذاشتم اونطوری بره
ولی وقتی فکر میکنم موقع باز کردن وسایلش قیافه اش چه شکلی میشد نمیتونم نخندم! اگر زمانی خواست با ماشین خودمون بره ماموریت این کارو انجام میدم ، لباس های خودش رو هم توی ماشین قایم میکنم که بعدش زنده بمونم