شوهرم هفته ای دو سه شب میره سالن. هر وقت برمیگرده لباساشو میشورم و بعد از خشک شدن واسش مرتب می کنم میذارم تو ساکش. دیشب خونه دوستش دعوت بودیم. آقایون هم میخواستن برن سالن. منم آخرین باری که لباساشو گذاشتم تو ساک همه رو تا به تا گذاشتم. تی شرت یه رنگ، جوراب تا به تا و هر کدوم یه رنگ، کفش هر دو لنگه پای چپ...
بعد هم یه نقاشی از شوهرم با لباسهای خوشگل و رنگارنگش کشیدم و روش نوشتم: زشتکوی من خوبه یه وقتایی قبل از رفتن یه نگاه تو ساکت بندازی. خونه دوستش بودیم.دوستش زنگ زد به خانومش که از من بپرسه چی شده آقا بازی نمیکنه و دوساعته مثل دیوونه ها داره می خنده
تو رو خدا فکر نکنین مردم آزارم، قصدم فقط شوخی بود همین...