خيلي تاپيك زدم چند روزه من ١٢ روزه خونه بابامم اونم چرا چون كه پدر شوهرمم مريض بوده و شوهرم رفته اونجا ميمونه انگار نه انگار كه من هستم
خانوادش شوهرم با من قهرن و من نميتونم اونجا برم خونه خودم نيستم چون نصف اساسم تو كارتن و قرار بود كه اساس كشي كنيم به يه شهر ديگه كه به خاطر كرونا و مريضي پدر شوهرم عقب افتاد
مامانم همش ميگه شوهرت بي مسيوليت انگار نه انگار تو هستي و رفته و ولت كرده و اين زندگي مشترك نيست
چند شب پيش باهاش بحث كردم گفت به مامانم ميگم اشتي كنين بيا اينجا اما هنوز كه نگفته
از اينور امروز شوهرم ميگه همو ببينيم انگار دوست دختر دوست پسريم ٢ ٣ ساعت همو ببينيم منو بزاره خونه بابام دارم😢دارم دق ميكنم از دستش
امشبم رفته به مامانش بگه مامانش گارد ميگيره
از اونطرفم ميخواد پيش باباش بمونه
منم اين وسط نميدونم چيكار كنممم