من یه پسر ۱۳ ساله دارم..پارسال حامله شدم .تو هفته سیزدهم که برای غربالگری رفته بودم سونو .فهمیدم هفته دهم قلب بچم از کار افتاده.بعد هشت ماه دوباره باردار شدم.همه چیز خوب بود تا ماه آخر که تحمل گلوکز نداشتم..دکترم منو پیش دکتر داخلی فرستاد .وبعد دکتر داخلی گفت باید بیمارستان بخوابی تا قندت چک بشه .بعد یه هفته خوابیدن تو بیمارستان همه چی خوب بود و دکتر داخلی منو مرخص کرد .دکتر زنان کشیک گفت باید بری nst رفتم گفت خوب نیست و باید زود سزارین بشی وگرنه بچه تو شکمت خفه میشه ..من به دکتر گفتم هفته ۳۶ هستم اگه بچم و بردارید دستگاه دارین .گفت ما اینجا بهترین دستگاه پ بهترین دکتر اطفال و داریم. منو بردن اتاق عمل دیدیم .چند تا مرد هستن که با عصبانیت میگن این فقط امروز میاره میبره پ میدوزه..دکتر اومد من که از کمر بیهوش شده بودم تموم حرفاشون می شنیدم
بعد این که بچمو برداشتن دکتر بهم گفت آب رفته تو ریه اش باید ببریم تخلیه کنیم.بعد منو بردن تو بخش هر چی موندم آرشم و بیارن دیدم خبری نیست بعد آقام اومد گفت.دکترا گفتن بچه باید سه چهار روز تو دستگاه بمونه..فرداش با اون هم درد خودم جمع و جور کردم تا بتونم برم ببینمش.خلاصه کلی التماس از پرستار گذاشتن مادرم منو ببره .دیدم آرشم تو یه شیشه.از پرستار خواستم برم نزدیک ببینمش..دیدم آروم خوابیده.بعد دوباره برگشتم بخش.فرداش مرخص شدم رفتم پیشش بمونم که اگه دکتر اجازه داد بتونم بهش شیر بدم.دیدم بچمو به یه دستگاه دیگه وصل کردن .بهش اکسیژن و چیزای دیکه وصله از پرستار پرسیدم گفت ..بمون دکترش بیاد از خودش بپرس..ددکتر که اومد ازش پرسیدم مشکل بچم چیه ..گفت ریه بچه شما مشکل داره ..شما چرا اینجا زایمان کردی ..دستگاه برای بچه شما ما نداریم..اون لحظه تموم دنیا برام سیاه شد..زنگ زدم به آقام که دکتر اینطور میگه..آقام چند تا بیمارستان رفت که بتونه بچمو انتقال بده ولی همه بیمارستانا گفتن بچه رو اگه تکون بدین میمیره. شبش دکتر کشیک اومد و گفت میخایم بچه رو انتقال بدیم .گفتم ما همه جا زنگ زدیم گفتن بایدهمونجا بمونه حرف منو گوش ندادن و بچه رو جابه جا کردن بچم همون لحظه حالش بد شد..دوباره اوردن به دستگاه وصل کردن ..ولی بچم دیگه مثل قبل نشد ..فرداش دوباره دکتر اطفال اومد گفت باید بچه رو انتقال بدیم ..هر چی التماس کردم کریه کردم داد زدم دوباره بچمو از دستگاه جدا کردن که ببرن نتونستن .و بچم نتونست تحمل کنه و مرد.ومنم همون روز مردم .از اون روز تا حالا زندگی برام بی ارزش شده. فقط خودم بخاطر پسرم سر پا نگه داشتم..