دخترت از روزی ک صداتو نشنید مرد مامان از روزی ک گفتن قلب مهربونت دیگه نمیزنه مرد دخترت خودشو باهات خاک کرد مامان
الان ی غریبه تو خونس مامان جای تو اومده ولی من هنوز همه جای خونه فقط تورو میبینم رو تختم ک میشینم منتظرم بیای بغلم کنی
سر صبحونه واسه تو ام چایی میریزم مامان میگفتی از دست من ک چایی میخوری خوشمزه تر میشه
مامان تو ام دلت واسم تنگ شده؟ یا دخترت یادت رفته؟ مامان یادته ی بار شب عید بود سرم داد زدی ک چرا دستمو سوزوندم تو ترقه بازی؟ من از درد اون سوختن گریه نکرده بودم ولی وقتی سرم داد زدی گریم گرفت حتی یه دیقه دلت دووم نیاوردو زودی اومدی بغلم کردیو کلی بوسم کردی ک هیچوخ شب عیید گریه نکن دخترم
از وقتی رفتی من همه شبا گریه میکنم مامان حتی شب عید