سه ماه از رفتنشون میگذره. فکر نمی کردم منم یه روز بیام اینجا و با اندوه از مرگ عزیزانم بگم صفحه 15

فهیمه_(مامان_فرناز_ناز)

عضویت: 1390/08/05

تعداد پست: 560

الهی هیچکسسس داغ عزیزش رو نبینه و خدا به همه داغ دیده ها صبر و اجر بده

1395/02/06

|

10:29

0 نفر لایک کرده اند ...

فهیمه_(مامان_فرناز_ناز)

عضویت: 1390/08/05

تعداد پست: 560

همه لحظه های شادمون با اشک همراه میشه چون جالی خالیشون غیر قابل تحمله ...

1395/02/06

|

10:30

0 نفر لایک کرده اند ...

تارا_965139

عضویت: 1395/02/05

تعداد پست: 22

مامان مانی و ماهان می دونم تحمل این مصیبت خیلی خیلی سخته اما چاره ای نیست باید بتونی به مرور زمان خودت رو تدریجی به بیخیالی نزدیک کنی وگرنه خدای نکرده اثرات بدتری رو روحیه خودت و بچه هات داره .به حضرت زینب متوسل شو که عزیزانشو جلوی چشماش سربریدن .بانو خیلی کمک می کنه.

1395/02/06

|

10:57

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان_مانی_و_ماهان

مدیر استارتر

عضویت: 1388/12/18

تعداد پست: 4444

فهیمه جان همینطوره که میگی با هر خاطره ای با هر موضوعی داغ دلت تازه تر میشه من هنوز تو بهتم هنوز باور نکردم هنوز منتظرم داداشم از در بیاد تو هنوز منتظرم مامانم بیاد خونمون نمیتونم با این شرایط کنار بیام هنوز به اصل ماجرا نمیتونم فکر کنم به نبودنشون بعضی روزا صب که از خواب پا میشم میگم خدایا این چه خوابی بود دست میکشم رو صورتم نگا خودم می کنم به لباسام به اطرافم وقتی زمان و مکان رو می بینم دوباره روز لعنتیم با آه شروع میشه پذیرفتنش برام تا الان امکان نداشته

افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد

1395/02/06

|

11:30

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان_مانی_و_ماهان

مدیر استارتر

عضویت: 1388/12/18

تعداد پست: 4444

تارا جان میدونم چی میگی همه این روزا این حرفا رو می گن ولی تو عمل نمیشه شاید من خودمم اگه بودم در برابر کسی که اینجوری آسیب دیده بود اینجوری سعی می کردم دلداریش بدم ولی نمیشه همش آه سرد همش سینه ای که احساس می کنه سوخته سردرد های دائمی که احساس می کنم سرم به جایی خورده شبا با درد می خوابم صبا هم با درد بیدار می شم شب با تمنای خواب دیدنشون می خوابم صب با حسرت نبودنشون بیدار میشم این بغض لعنتی همیشه تو گلومه داره خفه ام میکنه و از طرفی هم نمی خوام بپذیرم این موضوع رو سعی می کنم گریه نکنم

افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد

1395/02/06

|

11:33

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان_مانی_و_ماهان

مدیر استارتر

عضویت: 1388/12/18

تعداد پست: 4444

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست

افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد

1395/02/06

|

15:44

0 نفر لایک کرده اند ...

فهیمه_(مامان_فرناز_ناز)

عضویت: 1390/08/05

تعداد پست: 560

مامان مانی جون می دونم چی می گی من خودم تا 40 پدرم اصلا گریه نکردم همه می اومدن جلوم زار می زدن ولی من فقط نگاهشون می کردم همه ش منتظر بودم بگن همه این خواب و خیاله ... کلی وزن کم کردم به زززور غذا تو حلقم می ریختن .... ولی روز چهلمش بغضم ترکید اینقدر گریه کردم که از حال رفتم ... اینقدر خودم زدم تمام صورتم داغون شده بود ... تا مدتها تو خونمون چراغ روشن نمی کردم و همه ش تو تاریکی نشسته بودم ولی من همسر و خانواده ای داشتم که اونها هم برا عزیز بودن و داشتن از شرایط من رنج می کشیدن چندین بار خواب پدر و برادرم دیدم که حالشون خوبه و فقط از من ناراحتن منم از خدا خواستم بهم صبر بده و کم کم به زندگی عادی برگتم گرچه داغشون تو دلم تازه هست ولی برای شادی روح اونا هم که شده سعی می کنم به بازمانده هاشون محبت کنم و زندگی عادی داشته باشم

1395/02/07

|

08:46

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان_مانی_و_ماهان

مدیر استارتر

عضویت: 1388/12/18

تعداد پست: 4444

خوش به حالت کسی بود به حال دل داغ دیده ات دلش بسوزه من چی بگم حتی یکی نیست بشینم باهاش درد دل کنم یکی نیست بشینه آرومم کنه مادر شوهرم فقط تو مراسم خاک سپاری و چهلم اومد تا الان یکی دوبار بهم زنگ زده دیگه اصلا به روی خودش نیاورده

افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد

1395/02/07

|

09:16

0 نفر لایک کرده اند ...

مامان_مانی_و_ماهان

مدیر استارتر

عضویت: 1388/12/18

تعداد پست: 4444

من بیشتر از تنهایی خودم میسوزم از بی کسی خواهر برادرام ما نه عمو داریم نه عمه نه پدر بزرگ پدری نه مادری و نه مادر بزرگ بابام و مامانم و داداشم هم که رفتن خیلی احساس تنهایی می کنم

افسوس که سرمایه زکف بیرون شد * و از دست اجل بسی جگرها خون شد *کس نآمد از آن جهان که پرسم از وی*احوال مسافران عالم چون شد

1395/02/07

|

09:18

0 نفر لایک کرده اند ...