2777
2789
ممنون زیبا و حانا عزیز که جوابمو دادین پس یعنی با خیال راحت تابستونو سپری کنم تا مهر
حدود یک ساعت پیش تست سنجش ماهان با موفقیت انجام شد 45 دقیقه هم طول کشید اصلا چیزی که فکر میکردم نبود و خیلی راحت بود
امیدوارم همه گلهامون سال تحصیلی رو خیلی خوب شروع کنند
به طور مبهمی آرزوی زمین لرزه یا صاعقه آسمانی داشتم تا بتوانم در دنیای آرام و روشنی به دنیا بیایم 
سلام خیلی تاپیک خوبی هست ممنون
من هم تاییس هستم
و پسرم علی دی 85 هست
پارسال پیش مدرسه غیر انتفاعی گزاشتم
امسال هم برای کلاس اول همون جا ثبت نام کردم
سنجش هم روز 4 شنبه رفتیم که خدا رو شکر خلوت بود و در عرض 1 ساعت تموم شد
تابستان هم شنا و تکواندو ثبت نام کردم
خوشحالم از اشتاییتون

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

تائیس جان گل پسرت دقیقا همسن پسر من هست پسر منم فوق العاده شیطون من بیچاره که دو تا پسر دارم هر دو هم شیطوووووووووووون اصلا از پسشون بر نمیام
به طور مبهمی آرزوی زمین لرزه یا صاعقه آسمانی داشتم تا بتوانم در دنیای آرام و روشنی به دنیا بیایم 
سلام مامانا
من اون روز فقط خبر رفتن به سنجش رو دادم تا امروز وقت نوشتن نداشتم آخه میخواستم دقیق بنویسیم برای مامانایی که هنوز نرفتن و کمی استرس یا دلهره دارن امیدوارم مفید باشه
اول اینکه به ما 9 صبح نوبت دادن ..ولی ما زودتر رفتیم چون میدونستیم شروع کارشون رو از نه اعلام میکنن و هوا بسیارگرم هست و تعداد نفرات اون موقع زیاده ما زودتر رفتیم
اول بگم که یه مدرسه دولتی بزرگ و فوق العاده کثیف و میز و صندلی داغون و گرم که توی بعضی از کلاسها یه پنکه تق تق میکرد و توی بعضی ها هم یک کولری پق پق میکرد ..از کثیفی در و دیوار مدرسه همین قدر بگم که از بس دخترم حواسش بود دستش یا بدنش به دیوار ها و نرده های پله ها نخوره سه چهار پله خورد زمین وقت برگشتن از پله ها ... امیدوارم جایی که شما میرید حداقل تمیز باشه تا بچه بیشتر به محیط مدرسه فکر کنه و سوال بپرسه نه اینکه سوالاتش در مورد سیاهی دیوارهای چرکی باشه
اما برنامه به این صورت بود که اول وارد یک اتاق میشدیم نامه رو تحویل دادیم .. و منتظر موندیم – روی نیمکتهای کوچولوی بچه گانه ..یاد دوران دبستان خودم افتادم ..ولی اون مدرسه دولتی بزرگ و تمیز زمان جنگ کجا و این مدرسه نوساز و دولتی .... کجا ( با وجود اینکه زود رفته بودیم سه نفر فقط توی اتاق انتظار بودیم ) بلاخره صدامون زدن و هشت هزار تومان گرفتن و یه دفترچه دادن بهمون و شروع ماجرا بود 1- اتاق بهداشت : که دوتا خانم بودن قد و وزن بچه رو میگرفتن از همون دور میگفتن دهنت رو باز کن بچه میگفت اه ... و هرچی میدیدن مینوشتن به نظرم هرچی دلشون میخواست مینوشتن ( اتاق نظم خاصی نداشت و ما با دخترمون رفتیم داخل و دوتا خانواده دیگه هم بودن ...دیگه خودتون ببنید چقدر منظم بودن
2- اتاق شنوایی سنجی : رفتیم داخل و پرونده رو دادیم و ازمون خواستن بیرون باشیم ( بهتره قبلش برای بچه توضیح بدید که قراره توی اتاق گوشی بذاره گوشش و حتی کوچکترین صدای نا مفهمومی رو هم به خانمه خبر بد ه) من قبلش گفته بودم قراره چه اتفاقی بیوفته و حتما نباید صدای واضحی یا صدای حرف باشه .. آخه خانم مسئول میگفت اکثرا بچه ها منتظرن از توی گوشی صدای آشنا بیاد در حالی که یه صدای حالت ووووووووووینگ حالا کوتاه بلند ..بم یا نازک میاد ...یه دور نما به بچه بدید بهتره
3- اتاق بینایی : که ما رسیدم آقای مسئول نبودش و منم از فرصت استفاده کردم و رفتیم داخل الکی یعنی خانم دکترم و شروع کردم به آزمودن دخترک ... این یکی فکر نکنم برای بچه ها نا آشنا باشه آخه اکثرا توی پیش انجام دادن
4- اتاق آمادگی به مدرسه : که سه تا بودم از شانس خوب شما دوستان ..الان تعریف میکنم
اول ما رفتیم یک اتاق که اولین اتاق حساب میشد و من و دخترم تنها بودیم سلام علیک و این حرفها ...دخترم با خانمه خیلی دوست شد و گفت من میخوام اینجا به سوالاتم جواب بدم ...اما هنوز دفترچه به دست ما نرسیده بود دفترچه دست باباش بود و اون طبقه پایین بود ..خانم بسیار خوش اخلاق گفت باشه دخترم دفترچه ات بیاد چشم ... تا اینکه در باز شد و یه دختر اومد و ما مجبور شدیم بیایم بیرون و بریم اتاق بغلی جهت فضولی ههههه هنوز بابا نیومده بود ..توی اون اتاق هم یه خانم بودی که به خوشگلی (دوستان قدیمی من میدونن دخترم یکمی روی ظاهر معلم ها حساسه )اتاق اول نمیرسید ..ولی بازم دخترم باهاش دوست شد و بهش گفت من فقط دوستم باهاتون ولی برای سنجش میخوام برم پیش اون یکی معلم خوشگله ...اونم با خوشرویی حرف دخترم رو قبول کرد و در همین حین دفترچه رسید ..گفتم مامان بریم ..گفتم دخترم اون اتاق کسی توشه ..همینجا انجام بده تا هرچه زودتر از این گرما راحت بشیم و بریم خونه ..قبوله ..قبول کرد و ما رو بیرون کرد خانم معلم (راستی یادم رفت بگم هر سه اتاق سه تا معلم کلاس اول بودن ) من و باباش بیرون منتظر بودیم که در اتاق اول باز شد و خالی شد منم تا دیدم کسی اونجا نیست رفتم پیش خانم معلمه و همه چیز رو بررسی کردم .. خیلی با هم صحبت کردیم و وسایلی رو که خیلی اتفاقی روی هر دو میز دیده بودم ازش پرسیدم و اونم جواب داد و به من گفت این چیزا رو نباید بگیم و ... گفتم شما درست میگید ولی دخترمنم توی اون اتاق هست و دیگه توضیحاتتون فقط جنبه اطلاعات به من رو داره برای دخترم کاربردی نداره خخخخخخخ
روی میزشون یک دفترچه بود یا بهتر بگم یه سری کاغذ آ4 که شکل کتابچه درش آورده بودن و توش عکسهای مختلفی بود من دیدمشون ..اولین صفحه اش یک کت بود که آستین نداشت ...( به ترتیب هر کدوم توی یک صفحه بودن ) یک تلفن که وسطش شماره گیرش نبود ...یک دختر که روی تاب بود و دستش به تاب بود و تاب یک طناب نداشت ... ماشینی که یک چرخ نداشت .. جا لباسی که عصایی های که لباس روش نصب بشه نداشت ... آتش نشانی که میخواست آتیش رو خاموش کنه و شلنگش خروجی آب نداشت ... دختری که دماغ نداشت ..یه عالمه درخت که میمون توش رو باید پیدا میکردن ...پسری که شلوار نداشت ... کفشی دختری که یک پاشنه نداشت ... یه کیک که شمع نداشت ...یک کلاس که تخته سیاه نداشت .. خونه ای که در نداشت .. پرنده ای روی شاخه درخت بود که لانه نداشت ..
یک معکب چوبی بود که دوطرف ..دو سایز مختلف سوراخ داشت ... مثل مداد تراش فرضش کنید و دو مداد در دو سایز قطری مختلف بود و از بچه میخواستن هر کدوم رو سر جاشون بذاره ... معلمه میگفت بعضی بچه ها بزور میخوان مداد بزرگ رو توی سوراخ کوچیکه جا بدن و
یک بند کفش بود ... جهت گره زدن ..البته گفت اگر بچه ای بلد نباشه یکبار خودمون بهش میگیم بعد نخ رو بهش میدیم
دوتا پازل بود یکی تیکه هاش مثل پازلهای معمولی و لبه های ناهمگون ( اندازه کف دست با تیکه های کوچیک اندازه دو بند انگشت )
یکی دیگه پازل خیلی راحتی بود با تیکه های مستطیل در اندازه های مختلف که شکل نداشت و به رنگ قرمز بودن که باید شکل منظمی باهاش می ساختن
تعداد زیادی دایره از جنس فوم که توضیح داد برای شمارش و یا نشون دادن عدد ازش است ... عدد 8 یا 5 رو از هر رنگی میذاشت و از بچه میخواست که کدوما بیشتر .. چندتاست .. چند تا بیشتر ... با هم یه جا باشن چند تا میشن .. از کدومشون چند تا برداریم اندازه هم میشن .. به کدوم دسته چند تا اضافه کنیم اندازه هم میشن ...از این جور سوالات که به نظر من خودش ریاضی اول دبستان بود خخخخخ
یه عکس بود که جنگل رو نشون میداد و بچه فیل رو باید به مامانش میرسوند ولی نه با مداد .. چند تا شکل مربع مثلث ..دایره و مستطیل بود که باید توی مسیر میذاشتن ( کارتون دورا رو دیدین ...برای پر کردن پل از اون روش استفاده میکنن )
چند صفحه از برگه های پیچ در پیچ که از کوتاهترین مسیر باید هویج رو به خرگوش و دختر و به مامانش ..ماشین رو به پمپ بنزین وصل کنن
فرق مگس و پروانه .. کاغذ و مقوا .. موتور و کشتی
کدوم یک هوا رو آلوده میکنه موتور یا قایق ...ماشین یا موتور ... ماشین یا کارخونه
اسم و فامیل و شماره تلفن خونه و شماره موبایل مامان و باباش
از یک تا ده رو برعکس ازش خواستن
بازی با کلمات برای درک و منطق بچه ها و در آخر جمله سازی بود که معلم توضیح زیادی نداد فقط گفت
دخترم که اومد ازش پرسیدم : گفت که خانم معلم بهش گفته نشانه ها رو بلدی .. این چیه .. جواب داده ب .. ب مثل چی .. بز .. بلدی بنویسی ... بله ...بنویس ...دخترم نوشته ..بهش گفته آخرش چی ز ..ز مثل چی .. زنبور
بعدش بهش گفته من یک کلمه میگم تو هم یک کلمه بگو که بهم ربط داشته باشن ...خانم معلم گفته مقنعه ..دخترم گفته روسری ..گفته گیلاس .آلبالو ... گفته کفش ..جوراب ... دخترم از این بازی خوشش اومده بعد ازش خواسته با همون بز جمله بسازه ...خانمه یک جمله به جمله دخترم اضافه کرده و ازش خواسته ادامه بده چیزی که تعریف کرد اینطوری بود که :
بز چهار تا پا دارد .. خانم گفته بز چهار تا پا دارد و در مزرعه زندگی میکند...دخترم ادامه داده بز چهار تا پا دارد و در مزرعه زندگی میکند و علف میخورد ...
و چند تا سوال جهت تست فعالیت بندیشون هم بود ...کفشش رو در آورده پوشیده .. روی کاشی ها خیالی لی لی رفته ... دست راست رو برده پایین و مچ پای چپ رو لمس کرده و آینه خانمه شده و شکلک خنده دار در آودن( منظورش این بود که خانمه چشم راستش رو بسته بوده ... زبونش رو در آورده بوده ... از این چیزا )
امیدوارم اطلاعات بدست آمده به دردتون بخوره و از استرستون کم بشه
دختر من از 45 نمره 45 رو گرفت با احتساب فعایتهاش براش 50 زدن توی دفترچه...
خانم معلم میگفت برای بچه های شش سال تمام باید از 45 حداقل نمره 38 رو بدست بیارن و اگر اینطور نباشه معرفی میشن به مشاور و به نسبت سن که هنوز شش رو تمام نکرده باشن یک اشل دیگه دارن
من نمیدانم چرا حضرت دوست لطف ویژه ای دارد به من ...شکرت ای حضرت دوست
راستی سلام. نماز و روزت قبول
یلدا 29 مرداد ساعت 8.30 سنجش داره. زیاد استرس ندارم ولی دارم شبانه روز دعا میکنم که زودتر تابستان تموم شه من برای اولین باره که از تابستان خسته شدم.
باران رحمت خدا , همیشه می بارد تقصیر ماست که کاسه هایمان را بر عکس گرفته ایم............
وااااااااااااااااااای مامان ساغر چه کردی دختر با این شرحت عالی بود توضیحاتت ماشالا به گل دختر باهوشمون موفق باشه ایشالاااااااااااااااااا
تاییس جان ممنون اره والا خیلی سخته ..ماهان هم 17 دی هست شما هم موفق باشی عزیزم
به طور مبهمی آرزوی زمین لرزه یا صاعقه آسمانی داشتم تا بتوانم در دنیای آرام و روشنی به دنیا بیایم 
ممنون مامان ساغر به خاطر توضیحات کاملت
راستی دختر گلت که همه ی نمره رو گرفت پس چرا به تیزهوشان معرفیش نکردن مثل دختر کرانه جون؟
خدایا ازت ممنونم به خاطر دوتافرشته ای که بهم دادی هر روزبا دیدنشون یادم میاد که چقدر بزرگی
سلام به مامانای گل
به کرانه عزیز و مامان ساغر جون تبریک میگم به خاطر کوچولوهای باهوششون

یه سوال؟
بین شما مامانای فداکار و خوب کودومتون بچه رو ابونمان مجله کردن و از مجله راضی بودن....این مجله های رشد که مهد و مدرسه میدن خیلی الکیه؟....یکی از بهترین روشهای علاقه مند کردن کودکان به مطالعه همین ماهنامه ها و هفته نامه ها .."""""""اونم به نام خودشون""""" هست.

ممنون میشم جواب بدید
LilySlim Weight loss tickers
مامان ساغر کشته این همه صبرتم !!!
مرسی از توضیحات تکمیلت
مامان بهاری جان اطلاعاتی راجع به این مساله ای که مطرح کردی ندارم
* مامانا برای بچه های شما هم سخته که اتاقشو مرتب کنه؟؟ من با بی نظمی دخترم خیلی مشکل دارم یعنی خوبشو بخای باید روزانه اتاقشو مرتب کنم
* زمانی که از بیرون میایید لباساشونو خودشون مرتب درمیارن یا هر کدوم در همان پوزیشنی که دراوردن میمونه تا شما تذکربدید ؟؟؟ خداییش بچه های این دوره خیلی وسیله دارن یه کمی برام بگید بچه ها تو مرتب سازی اتاقشون و نظم وسیله هاشون چطورین؟
آرامش هست، شادی هست، رقص هست، خدا هست.
مامان ساغر بخاطر نمره دخترت تبریک میگم. خیییییییییییییییییییلی ععععععالیه. امیدوارم همیشه همینطور باشه.
مامان بهاری من مشترکش نکردم. ولی روزنامه خراسان هر پنجشنبه یه مجله مخصوص بچه ها ضمیمه داره بنام شهروند کوچولو که دخترم خیلی خوشش میاد
هانا جان
منم با این موضوع کمابیش مشکل دارم. یعنی جز مواردیه که دایم باید تکرار کنم وگاهی کار به دعوا میکشه. از بس که وسایل زیاده و خورده ریزه است واقعا جمع کردنش برا هردومون سخته. گاهی قانونایی میذارم که تا مدتی رعایت میشه. مثلا اینکه کف اتاق نباید چیزی باشه. ... یا هر اسباب بازی که برداشتی باید بازیت که تموم شد جمعش کنی و بعد بری سراغ یه اسباب بازی دیگه....یا لباس مهد باید سر جالباسی قرار بگیره نه پرت بشه رو تخت
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   دخترباران_تاریکی  |  2 ساعت پیش
توسط   wite  |  12 ساعت پیش